۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

جنگ سپاه و روحانیت


جنگ سپاه و روحانیت روندی است که پس از مرگ آقای خمینی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. سپاه حکومت و رهبری را حق مسلم خود میداند و دلیل موجهی را برای بقای حکومت در دست روحانیت نمی بیند. سپاه میگوید در زمان جنگ ما بودیم که در مقابل دشمن دفاع کردیم و درهنگام خطر مجاهدین خلق، این ما بودیم که از روحانیت دفاع کرده و مجاهدین را سرکوب کردیم ، پس این ما هستیم که باید همه کاره مملکت باشیم. وخلاصه این مائیم که امنیت کشور را بعهده داریم واگر ما نبودیم امروز روحانیت حاکم سرکوب شده بود. در مقابل روحانیت میگوید مردم پشتیبان ما هستند و ما را تقدیس میکنند ، اگر ما کنار برویم انگیزه ی مردم برای دفاع از دین و اسلام از بین خواهد رفت در نتیجه سپاه صرفا یک حاکم نظامی تبدیل خواهد شد که مقابل اراده ی مردم روزی ناتوان و شکست خواهد خورد. سپاه این استدلال را قبول دارد لیکن میگوید روحانیت در خدمت سپاه باشد. و روحانیت میگوید خیر سپاه در خدمت روحانیت. وجنگ از همینجا شروع میشود. سپاه مشغول یارگیری شد. اول رهبررا بسمت خواسته های خود هل دادند. رهبر پس از کش و قوس فراوان از یک آخوند فکلی پیپ بدست و نواندیش و اهل بزم و شعر و موسیقی و… که تکنوکرات های اسلامی مانند موسوی و خاتمی را در زمان ریاست جمهوری خود قبول نداشت و گهگاهی جرئت میکرد مقایل تندروی های آقای خمینی دگراندیشی کند و چندین بار هم از آقای خمینی تشر شنید … این آقا تبدیل شد به یک انقلابی تندرو و دشمن آزادی که هیچگونه نغمه ی مخاتفی را بر نمی تابد. اینگونه دگر دیسی صرفا برای حفظ موقعیت رهبری ست. چرا که بطور منطقی آدم تند و تیز و انقلابی با گذشت زمان و بالا رفتن سن و تجربه ، معتدل ومنطقی و ملایم میشود . مانند برادرش هادی خامنه ای و نبوی و میردامادی و عبدی و کروبی و میرحسین موسوی ووو که با گذشت زمان بسمت اعتدال حرکت کرده و میکنند اما عکس این موضوع درست نیست یعنی آدم معتدل و میانه رو هیچوقت بسمت تندروی و جنون انقلابی گام برنمیدارد جز به یک دلیل و آن حفظ مصالح شخصی و حفظ مقام و موقعیت… و این همان چیزیست که در ایشان اتفاق افتاده. بنظر من تسلیم شدن نا خواسته رهبر در برابر خواسته های سپاه بدو دلیل صورت گرفته : یکم – نقاط ضعف شخصی ایشان از قبیل اعتیاد و مسایلی از این قبیل است که خیلی هم محرمانه نیست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر