۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟

اگر جنبشی در ایران وجود داشته باشد، رهبری و هدایت و مدیریت آن در درون جنبش است. هیچ فرد و گروهی نمی تواند از خارج از ایران مدعی رهبری، هدایت و مدیریت جنبش مردم ایران شود. آنان که آفرینندگان این جنبش اند، رهبری جنبش را هم پدید خواهند آورد. سخن گفتن درباره رهبری جنبش از خارج از ایران، بیشتر به طنز شباهت دارد تا واقعیت.




با این رژیم چه باید کرد؟(7)

اشاره: رویدادهای اخیر حاکی از آنند که توافق چندانی در خصوص فرایند دموکراتیک، و عمل جمعی حول برنامه های مشخص،وجود ندارد. اگر چنین باشد، مبارزه ی با رژیم حاکم بر ایران ممکن است برای عده ای معنایی داشته باشد متفاوت از معنایی که دیگران دنبال می کنند. تفاوت معنا شاید اهمیت چندانی نداشته باشد، اما تفاوت دریافت از دموکراسی و عمل جمعی دموکراتیک، ممکن است در طول مبارزه مشکلاتی پدید آورد که نیازمند گفت و گوی استدلالی جمعی است. در اینجا کوشش خواهم کرد تا با تبیین دیدگاه خود،حداقل در خصوص آنچه می فهمم روشنگری کنم تا شاید از سوء تفاهم ها جلوگیری شود.

1- معرفت های نظری: ریاضیات، منطق،علوم تجربی و فلسفه، اگر چه برساخته های بشری هستند، اما تابع همه پرسی جمعی نیستند. فلسفه تابع استدلال و برهان است. تجربه داور نظریه های علمی طبیعی و انسانی است. به تعبیر دیگر، علوم پیشینی متکی بر عقل فلسفی اند و علوم پسینی متکی بر عقل تجربی اند. صدها میلیون انسان هم قادر نخواهند بود با رأی خود نظریه ای را در فلسفه یا علوم تجربی بالا یا پائین برند.

2- معرفت های عملی: آدمیان برای زندگی جمعی خود نظریه هایی برساخته اند. این برساخته ها متمایز از برساخته های نوع اول است:

1-2- پول: اسکناس را در نظر بگیریم. پول هم چیزی جز کاغذ نیست. آنچه پول را از دیگر کاغذها متمایز می سازد، "به شمار آوردن" یا "محسوب کردن" است. انسان ها از طریق قرارداد کاغذی را پول "به شمار می آورند" یا پول "محسوب می کنند".

2-2- همسری: گرد بودن کره ی زمین، تابع به شمار آوردن آدمیان نیست، اگر کره ی زمین مکعب شکل بود، انسان ها نمی توانستند آن را گرد به شمار آورند. اگر برف قرمز بود، انسان ها نمی توانستند آن را سفید به شمار آورند. اما در جهان خارج چیزی به نام رابطه ی همسری وجود ندارد. انسان ها از طریق قرارداد، زن و مردی را همسر به شمار می آورند یا محسوب می کنند. مستقل از زن و مرد، چیزی به نام همسری وجود ندارد.

3-2- مالکیت: در جهان خارج انسان ها و اشیاء وجود دارند. مستقل از آنها چیزی به نام مالکیت وجود ندارد. آدمیان از طریق قرارداد، اشخاص را مالک اشیأ به شمار می آورند یا محسوب می کنند. به همین دلیل نظام های اقتصادی(سوسیالیسم، کاپیتالیسم، و...) تعاریف مختلفی از مالکیت دارند. یعنی به طرق گوناگون اشخاص را مالک به شمار می آورند.

4-2- ریاست و رهبری: در جهان خارج موجودی جز آدمیان به نام ریاست و رهبری وجود ندارد. رئیس به شمار آوردن اشخاص، تابع قرارداد است. مطابق فقه دوران اخیر شیعیان، فقیه رئیس و زعیم سیاسی به شمار می آید یا محسوب می شود. مطابق کمونیسم ارتدکس، پرولتاریا رهبر به شمار می رود. نظام های دموکراتیک، ریاست را معلول آرای اکثریت مردم به شمار می آورند. به تعبیر دیگر، چیزی به نام رهبری، ریاست، زعامت،و غیره در جهان خارج وجود ندارد. ریاست و رهبری ، برساختنی است.

5-2- دموکراسی: دموکراسی یکی از برساخته های بشری برای زندگی جمعی است. آدمیان معتقدند که این برساخته بهترین(عادلانه ترین، عقلایی ترین) شیوه ی اداره ی زندگی صلح آمیز است. دموکراسی نظامی است که از طریق آرای مردم قدرت سیاسی را موقتاً به افرادی واگذار می کند( جنبه ی ایجابی دموکراسی: رئیس به شمار آوردن). دموکراسی نظامی است که از طریق آرای مردم قدرت سیاسی را از افراد باز می ستاند(جنبه ی سلبی دموکراسی: رئیس به شمار نیاوردن). دموکراسی کاری به علوم نظری و فلسفه ندارد، حیطه و قلمرو دموکراسی اعتباریات(به شمار آوردن، محسوب کردن) است. فرایند دموکراتیزاسیون اعتباریات را به تصمیم و آرای مردم متکی می کند.

دموکراسی به عنوان یک برساخته ی بشری، دائماً در حال باز سازی و تکامل است. درست است که مطابق این نظام نمایندگان مردم در پارلمان می نشینند و قانون وضع می کنند(قانون به شمار آوردن مصوبات نمایندگان)، اما در بسط این برساخته، برخی از جوامع دموکراتیک به این نتیجه رسیده اند که مردم هم می توانند به طور مستقیم قوانینی را تصویب کنند. به عنوان مثال، در ایالت کالیفرنیا، می توان با جمع آوردن امضای 5 درصد واجدین رأی، خواستی را به همه پرسی عمومی نهاد و به قانون تبدیل کرد. برای تغییر قانون اساسی ایالت به 8 درصد آرای واجدین حق رأی نیاز است، اگر چنان رایی حاصل شد، برای تغییر اصول اقدام می گردد. این نحوه ی به تصویب رساندن قانون، محصول بسط دموکراسی است.

3- انسان شناسی دموکراتیک: روز سبت(شنبه) روز مهمی در سنت یهودی است. در این روز کارها تعطیل می شود. این روز آن قدر مهم است که در گذشته عدم رعایت آداب این روز، مجازات های سنگینی در پی داشت. به عنوان مثال در قرآن آمده است که گروهی از یهودیان که مقررات این روز را نادیده گرفتند- یعنی در روز شنبه اقدام به ماهی گیری کردند- به وسیله ی خداوند مجازات شدند.

عیسی مسیح جمله ی زیبایی بیان نمود که اگر جدی گرفته شود، جای خادم و مخدوم عوض خواهد شد. او خطاب به یهودیان گفت: سبت برای انسان هاست، نه انسان ها برای سبت. سبت واقعیتی خارجی نیست. سبت برساخته ای اجتماعی برای زندگی جمعی انسان هاست. اگر سبت برای انسان هاست، که هست، می توان آن را تغییر داد. بدین ترتیب، مطابق انسان شناسی دموکراتیک، همه ی برساخته های بشری برای زندگی آزادانه ی انسان هاست تا آنگونه که خود خوب به شمار می آورند، زندگی کنند. زندگی سعادتمند، زندگی ای است که انسان ها خوب به شمار می آورند. در حیات جمعی هم همه چیز باید تابع آرای مردم باشد. نظام سیاسی برای انسان هاست، نه انسان ها برای نظام سیاسی.

4- دین: سنت دینداران بر این استوار بوده است که دین را امری مقدس( آسمانی، کامل، جامع، بدون چون و چراو...) به شمار آورده اند. آنان مدعی اند که دین شان سخنان خداوند است. خدایی که عالم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق است. چنین خدایی بهتر از انسان های جایزالخطأ سود و زیان، سعادت و شقاوت،خیر و شر آنها را تشخیص می دهد. بدین ترتیب، دین( یعنی سخنان خداوند) را نمی توان تغییر داد،آدمیان باید تابع سخنان خداوند باشند. به تعبیر دیگر، دین مقدس است و انسان ها باید تابع دین باشند تا زندگی دنیوی و اخروی بهتری داشته باشند. روحانیت مفسر رسمی دین است.

مهمترین اشکال این رویکرد آن است که آدمیان را برای دین می داند، نه آنکه دین را برای آدمیان. انسان ها در خدمت دین اند، نه دین در خدمت انسان ها. در سال های ابتدای انقلاب، مرحوم مهندس مهدی بازرگان به درستی تفاوت دیدگاه خود را با آیت الله خمینی و فقها بازگو کرد. بازرگان گفت فقها ایران را برای اسلام می خواهند اما من اسلام را برای ایران می خواهم.

فقها احکام فقهی را احکام الله به شمار می آورند که به خواست مردم نمی توان در آنها تغییر ایجاد کرد. به عنوان مثال، مردم نمی توانند با همه پرسی اجرای احکام فقهی را لغو کنند. اما اگر دین برساخته ای اجتماعی باشد، که به گمان من چنین است، در آن صورت این برساخته را می توان تغییر داد، کما اینکه در طول تاریخ تغییر کرده است. توجه به این نکته بسیار مهم است. فقها دین را امری مقدس و بدون چون و چرا به شمار می آورند. فقها با اینکه تغییرات فراوانی در دین ایجاد کرده اند،در عین حال منکر تغییر و تحول دین می شوند. اما دیدگاهی که انسان های با پوست و استخوان و گوشت و خون را مهم می داند، همه چیز را تابع انسان ها و خواست آنها می کند. دین برای انسان هاست، نه انسان ها برای دین.

5- پرچم: پرچم واقعیتی خارجی نیست، انسان ها رنگ یا رنگ های خاصی را پرچم ملی به شمار می آورند یا محسوب می کنند. هیچ پارچه یا رنگی ذاتاً(اگر ذاتی داشته باشد) نماد هیچ کشوری نیست. آدمیان "به شمار می آورند" یا "تعیین می کنند" که چه رنگی پرچم ملی آنها باشد.

مردم گذشته ، نظام های سیاسی خاصی را پدید آورده بودند. چون مردم گذشته نظام های غیر دموکراتیک داشتند،نمی توان این نوع نظامات را همیشگی و ابدی به شمار آورد. آدمیان در هر دوره ای حق دارند نظام سیاسی ای را که بهتر به شمار می آورند بر خود حاکم سازند. اندیشه ای که آدمیان و خواست و ترجیح آنها را اصل و اساس نظام سیاسی به شمار می آورد، اندیشه دموکراتیک نام دارد. انسان های دوپا، تنها یک بار فرصت می یابند که بر روی این کره ی خاکی زندگی کنند. اگر گذشتگان حق داشته اند به گونه ای که می پسندیدند زندگی کنند، انسان های امروزی هم حق دارند آن گونه که می پسندند، زندگی کنند. تمامی "به شمار می رود" ها، تابع پسند و ناپسند انسان هایند.

آیت الله خمینی در سخنرانی اولین روز ورودش به ایران در بهشت زهرا گفت: به فرض آنکه پدران ما آزادانه قانون اساسی پیشین را به تصویب رسانده باشند، این قانون برای آنها معتبر بود. مردم امروز هم حق دارند قانون اساسی جدیدی برای خود وضع کنند. این سخن، سخن درست و حقی بود. اگر فرض کنیم که قانون اساسی جمهوری اسلامی به روش های دموکراتیک به تصویب اکثریت مردم ایران رسیده باشد،نسل کنونی بازهم حق دارد این قانون اساسی را تغییر دهد و قانون اساسی دیگری برسازد. به گمان من، این قانون اساسی معارض نظام دموکراتیک است.ما به قانون اساسی دموکراتیکی نیازمندیم که اصل اول آن اجرای بی قید و شرط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر باشد. قانون اساسی دموکراتیک، به معنایی که تاکنون بارها و بارها توضیح داده ام،قانونی سکولار است، یعنی نهاد دین را از نهاد دولت متمایز می سازد. سکولاریسم بدین معنا، دارای ویژگی هایی به قرار زیر است: الف- دولت نهادی مقدس نیست، بلکه برساخته ای بشری است. ب- دولت مجری احکام و فرامین دینی نیست، بلکه مجری قوانین برساخته ی بشری است. ج- روحانیت دارای هیچ حق ویژه ای نیست. آنها دارای همان حقوقی هستند که همه ی شهروندان از آن برخوردارند. د- دولت نسبت به کلیه ی ادیان بی طرف خواهد بود[1].

فرض کنیم پرچم خاصی را گذشتگان به روش های دموکراتیک پرچم ایران به شمار آورده باشند، این امر نافی حق نسل های بعدی نیست که به روش های دموکراتیک پرچم دیگری را پرچم ملی ایران به شمار آورند.این مقتضای دموکراسی خواهی است. ایران هیچ گاه پرچمی نداشته که برآمده ی فرایند دموکراتیک باشد. در ابتدای انقلاب وقتی بحث تغییر پرچم ملی ایران مطرح شد، من با این که جوانی 19 ساله بیش نبودم، نظر و تفسیر مهندس مهدی بازرگان از پرچم پیشین را پسندیدم، اما آقای خمینی به نظر بازرگان توجه نکرد و آن را نپذیرفت. هیچ خصومتی با پرچم پیشین و مدافعان آن ندارم. اما به مقتضای دموکراسی خواهی ، مردم از این حق برخوردارند که در شرایط دموکراتیک به روش های دموکراتیک،یعنی از طریق همه پرسی که در آن رقبای مختلف حاضر باشند،پرچم ملی خود را انتخاب کنند. همه ی افراد به چنان پرچمی احترام خواهند نهاد. تاریخ و سنت و ملیت و دین نمی توانند( نباید) مانع حق تعیین سرنوشت(یکی از اصول اعلامیه ی جهانی حقوق بشر) انسان ها باشند. پدران و مادران ما هیچ گاه فرصت نیافتند تا در این خصوص تصمیم بگیرند. اینک که هنوز در حال مبارزه ی با رژیم خودکامه ی سلطانی هستیم، برخی پیشاپیش تکلیف مردم ایران را معین کرده اند. این چه نوع دموکراسی خواهی است که به مردم اجازه نمی دهد درباره ی رنگ پرچم ملی شان آزادانه تصمیم بگیرند؟ این نوعی پدر سالاری معارض با دموکراسی بیش نیست. ملی گرایی، اسلام گرایی، سنت گرایی، و دیگر گرایی ها، ایدئولوژی ای بیش نیستند که نمی توان(نباید) انسان ها در پای آنها قربانی کرد. تمامی ایدئولوژی ها برای این برساخته شده اند تا در خدمت آدمیان باشند. این رویکرد،یعنی التزام به فرایند دموکراتیک،به معنای خصومت با رنگی خاص نیست. در ایران وقتی این سخنان مطرح می شود، رژیم فرد را به خصومت با دین متهم می سازد. در خارج از ایران هم این سخنان به خصومت با پرچم شیر و خورشید فروکاسته می شود. التزام به سازوکارهای دموکراتیک فقط برای مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی نیست،دموکراسی خواهی بسیاری از امور را دگرگون خواهد کرد.

6- نتیجه: تا حدی که من می فهمم،

1-6- پرچم حاکی از واقعیتی بیرونی نیست. پرچم ملی چیزی است که مردم یک کشور آن را پرچم ملی به شمار می آورند یا محسوب می کنند. به زور تاریخ، سنت، ملیت و دین نمی توان امری اعتباری- قراردادی را به انسان ها تحمیل کرد.

2-6- پرچم ملی ایران را باید مردم ایران در فرایندی دموکراتیک برگزینند.یعنی رنگ ها و اشکالی را از طریق همه پرسی نماد ملی به شمار آورند. هیچ بدیلی را نمی توان در همه پرسی حذف و طرد کرد. این رویکرد، مخالفت شدید برخی از افراد را برانگیخته است. برخی مدعی شده اند که:"پرچم شیر و خورشید، پرچم ملی ایرانیان است". اما نکته ی ساده این است که نماد ملی امری اعتباری است که مردمی آن را پرچم ملی به شمار می آورند، نه واقعیتی از واقعیات جهان خارج. هیچ انسانی قادر به تغییر مسیر حرکت ماه و خورشید و زمین نیست، اما انسان ها قادرند نمادهای برساخته ی خود و دیگران را تغییر دهند. این حق مردم این عصر و اعصار بعدی است که رنگ یا رنگ هایی را به عنوان نماد ملی برگزینند. اگر استبداد دینی بد است، استبداد ملی، استبداد سنت و استبداد سکولار هم بد و نارواست.

3-6- در شرایط غیر دموکراتیک کنونی هر فرد و گروهی حق دارد پرچم خاصی را پرچم ملی ایران به شمار آورد. پرچم خاصی را پرچم ملی ایران به شمار آوردن و تحمیل آن به دیگران تحت نام پرچم ملی، چیزی جز استبداد و دیکتاتوری نیست. در شرایط کنونی من حق دارم هر پرچمی را پرچم ملی به شمار آورم. شما هم حق دارید هر پرچمی را پرچم ملی به شمار آورید. هیچ کس مجاز به اعتراض به دیگری در این خصوص نیست.

4-6- در اجتماعاتی که گروه ها و دسته ها برگزار می کنند، برگزار کنندگان حق دارند پرچم خاصی را که پرچم ملی ایران به شمار می آورند، برافرازند، یا به دلیل اختلاف نظر در این باب، هیچ پرچمی بالا نبرند. نمی توان در خارج از ایران همچون انصار حزب الله عمل کرد و تجمعات دیگران را با تحمیل نمادهایی که خود نماد ملی به شمار می آوریم از مسیر انتخابی شان خارج ساخت.

5-6- "ما " به معنای "ملت ایران" یا "مردم ایران" نیست، هر جا یا هر برنامه ای بیش از دو نفر را گرد آورد، "ما" ساخته خواهد شد. "ما" حق داریم در تجمعی که برگزار می کنیم یا در برنامه ای که دنبال می کنیم، پرچم یا نماد دیگری را برافرازیم. هر "ما" ی دیگری هم از چنین حقی برخوردار است. اگر در فهم نکته یی به این سادگی مشکل داشته باشیم،گفت و گو پیرامون مسائل پیچیده دشوار خواهد شد. "ما" برای هیچ کس تعیین تکلیف نکرده ایم،مسأله این است: برخی افراد و گروه ها می خواهند برای ما تعیین تکلیف کرده و آنچه را درست و خوب "به شمار می آورند"، به "ما" تحمیل کنند.

6-6- خودی و غیر خودی ، از جهتی قابل دفاع و از جهتی غیر قابل دفاع است. هر گروه از افرادی که حول برنامه یا سیاستی گرد آیند، خودی را در برابر غیر خودی هایی که آن برنامه یا سیاست را قبول ندارند، تشکیل می دهند. به تعبیر دیگر، ما و شما پدید می آید. این معیاری است که احزاب و گروه ها و سازمان ها را از یکدیگر متمایز می سازد: جمهوری خواهان و غیر جمهوری خواهان، دینداران و بی دینان، سکولارها و غیر سکولارها، سلطنت طلبان و غیر سلطنت طلبان، سوسیالیست ها و لیبرال ها،و غیره. این معنای "ما" و "شما"، یا "خودی" و "غیر خودی"، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه لازمه ی جامعه ی دموکراتیک پلورالیستیک است.

بدین ترتیب، حول ارزش ها، سیاست ها،اهداف؛ می توان ما و دیگری پدید آورد. "ما"- یعنی تعدادی از افراد که برنامه ی خاصی( اعتصاب غذای مقابل سازمان ملل، پروژه ی جنایت علیه بشریت و...) را دنبال می کینم- حق داریم بگوئیم در چه چارچوب و شرایطی حول این برنامه گرد آمده ایم. این کار کاملاً دموکراتیک است. خودی و غیر خودی بدین معنا نه تنها هیچ معنای مذمومی ندارد، بلکه مبنای سازمان یافتن علائق، منافع و ترجیحات متفاوت در جوامع دموکراتیک است. اگر کسی با این نوع سازمان یافتن مخالف باشد، باید از جامعه ی توده وار دفاع کند.

اما نوع مذمومی از خودی و غیر خودی وجود دارد که "متفاوت" ها و "دیگری" را از حقوق شهروندی محروم می سازد. به تعبیر دیگر، تبعیض بین خودی ها و غیر خودی ها ایجاد می کند. خودی ها صاحب امتیازند، و غیر خودی ها از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم می شوند. این نوع خودی و ناخودی ساختن قطعاً با دموکراسی و حقوق بشر تعارض دارد. برابری انسان ها بنیاد دموکراسی و حقوق بشر است.

7-6- دموکراسی خواهی به معنای جمع شدن همه ی افراد در زیر یک بیرق و برنامه ی واحد نیست. انسان ها با یکدیگر از جهات گوناگونی(ارزش ها، اهداف، روش ها، سبک های زندگی و غیره) تفاوت دارند. به عنوان مثال، برخی به سرنگونی جمهوری اسلامی قائلند، برخی دیگر به گذار مسالمت آمیز ایران به دموکراسی. برخی انقلابی اند، برخی دیگر اصلاح طلب. برخی به حمله ی نظامی به ایران معتقدند، برخی دیگر هرگونه تهاجمی به ایران تحت هر بهانه ای را به شدت محکوم می کنند. برخی تحریم اقتصادی ایران را خوب می دانند، اما برخی دیگر هرگونه تحریمی که به مردم ایران صدمه وارد آورد را رد می کنند. برخی همکاری با نئوکان های آمریکا را خوب می دانند و در دوران نئوکان ها با آنها همکاری کرده اند، برخی دیگر به شدت با نئوکان ها مخالفند. برخی دین ستیزند، برخی دیگر نگاه بی طرفانه ای به دین دارند. برخی خداباورند، برخی دیگر خداناباور. برخی سکولارند(جدایی نهاد دین از نهاد دولت)، برخی دیگر قائل به دولت دینی اند. برخی بی دینی را جرم می دانند، برخی دیگر دینداری را جرم می دانند. برخی دین را مانع اساسی گذار ایران به دموکراسی به شمار می آورند، برخی دیگر عوامل اجتماعی را مهم تر تلقی می کنند.

تا حدی که من می فهمم، در شرایط کنونی بر سر طرح های مشخص می توان اجماع و "ما" آفرید. چنان مایی نافی هیچ مای دیگری نخواهد بود. اعتصاب غذا پس از گذشت سه دهه از انقلاب 57 طیف بسیار متنوعی را حول این برنامه گرد آورد. کدام برنامه ی دیگری تاکنون توانسته است این چنین سرمایه های ملی متنوعی( از دیندار تا بی دین، از مارکسیست تا لیبرال،و...) را حول یک برنامه ی مشخص گرد آورد؟

تعدادی افراد با معیارهایی دور هم جمع شده اند تا پرونده ی "جنایت علیه بشریت" سران رژیم حاکم بر ایران را دنبال کنند. این افراد از کلیه ی ایرانیانی که این معیارها را قبول دارند، دعوت به مشارکت کرده اند. چند تن از انسان های صاحب نامی که در برنامه ی اعتصاب غذا مشارکت داشتند،به دلیل آنکه بیانیه ی جنایت علیه بشریت تحریم اقتصادی را نفی کرده، حاضر به مشارکت در این برنامه نشدند. دوستانی که حول این برنامه گرد آمده اند، سرکوب های صورت گرفته به وسیله ی زمامداران حاکم بر ایران را مصداق جنایت علیه بشریت به شمار می آورند، اما دوستانی بودند که سرکوب های رژیم را مصداق جنایت علیه بشریت به شمار نمی آورند و به همین دلیل از امضای بیانیه خودداری کردند. هر کس حق دارد سرکوب های رژیم را مصداق "جنایت علیه بشریت" به شمار نیاورد، اما "ما" هم حق داریم سرکوب های رژیم را "جنایت علیه بشریت" به شمار آوریم. ما از هیچ کس انتقاد نمی کنیم که چرا وارد این کمپین نشده است، اما برخی به امضاء کنندگان بیانیه می تازند که چرا وارد این کمپین شده اند و کار را تا اهانت به امضاء پیش برده اند.

از سوی دیگر، با توجه به اختلاف نظری که ممکن است در خصوص نماد ملی کشور وجود داشته باشد، ما(یعنی مشارکت کنندگان در کمپین جنایت علیه بشریت) توافق کرده ایم که هیچ پرچمی بالا نبریم،و فقط از رنگ سبز که نماد جنبش مردم ایران در داخل کشور است، استفاده کنیم. رنگ سبز چه معنایی دارد؟ معنای آن همان چیزی است که بازیگران جنبش می آفرینند. این رنگ هر معنایی داشته باشد، متعلق به آنان است که این رویداد را آفریده اند. رنگ سبز را مهندس موسوی انتخاب نکرد، فاعلان و عاملان جنبش آن را بر تن جنبش پوشاندند.

پرسش این است: چرا ما(امضا کنندگان بیانیه ی کمپین جنایت علیه بشریت) حق نداریم از رنگی خاص برای تجمعات و فعالیت های جمعی مان استفاده کنیم؟ کجای این خواست غیر دموکراتیک است؟ هر کس این معیارهای حداقلی را قبول داشته باشد می تواند در این برنامه شرکت کند. ما هیچ پرچمی را به خود و دیگر شرکت کنندگان این برنامه تحمیل نکرده ایم، فقط قرار گذاشته ایم که هیچ پرچمی را بالا نبریم. آیا با این توافق به فرد یا گروهی صدمه وارد آورده ایم یا فرد و گروهی را از حقوق اساسی اش محروم ساخته ایم؟ این چه نوع نارواداری است که به دیگران می گوید در تجمعات تان باید حتماً پرچم خاصی برافراخته شود؟

8-6-- این مدعایی کاذب، بلادلیل و غیر جامعه شناختی است که سکولاریسم شرط لازم و شرط کافی نظام دموکراتیک است. اگر سکولاریسم شرط کافی نظام دموکراتیک بود، تمامی نظامات سکولار باید نظام های دموکراتیک می بودند. اما تجربه ی بشری بزرگترین مبطل این مدعاست. تمامی کشورهای اروپای شرقی سابق و اتحاد جماهیر سوسیالیستی سابق، دارای نظام های سکولار بودند، اما در عین حال بدترین نظام های توتالیتر را پدید آوردند. بیشتر کشورهای خاورمیانه دارای نظام های سکولارند، اما در عین حال، هیچ یک از این نظام های سکولار، نظام های دموکراتیک نیستند. صدام حسین ، حافظ اسد،سرهنگ قذافی و ... بهترین مبطل آن مدعای کاذبند. سکولاریسم شرط لازم نظام دموکراتیک است، اما شرط کافی آن نیست. ده ها پیش شرط دیگر باید وجود داشته باشد تا نظامی دموکراتیک به وجود آید. کسانی که با آرای اندیشمندانی چون چارلز تیلور، خوزه کازونوا، مایکل سندل،السدر مک اینتایر آشنا هستند، با احتیاط بالایی در این خصوص سخن می گویند. آرای یورگن هابرماس در خصوص سکولاریسم در مقاله ی "دین در قلمرو عمومی" از جهات گوناگون روشنگر است. این مقاله پس از نگارش در دانشگاه های بزرگ دنیا با حضور هابرماس مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت.

9-6-- اگر جنبشی در ایران وجود داشته باشد، رهبری و هدایت و مدیریت آن در درون جنبش است. هیچ فرد و گروهی نمی تواند از خارج از ایران مدعی رهبری، هدایت و مدیریت جنبش مردم ایران شود. آنان که آفرینندگان این جنبش اند، رهبری جنبش را هم پدید خواهند آورد. سخن گفتن درباره ی رهبری جنبش از خارج از ایران، بیشتر به طنز شباهت دارد تا واقعیت.


1- تا حدی که من می دانم، بسیاری از اصلاح طلبان و نواندیشان دینی از این نوع سکولاریسم دفاع می کنند و آن را شرط لازم نظام دموکراتیک به شمار می آورند. این مدعا که نواندیشان دینی از دولت دینی دفاع می کنند، اتهامی بیش نیست. اما چه باید کرد با افرادی که در عین وقوف بر آرای نواندیشان دینی در خصوص جدایی نهاد دین از نهاد دولت، باز هم اتهام می زنند؟ تمام نواندیشان دینی مخالف اسلام ایدئولوژیک دولتی اند. آخر این چه نوع دیدگاهی است که از همه ی دینداران یک کل یکپارچه می سازد و واقعیت متنوع و متکثر دینداران را به اتهامی خودساخته فرو می کاهد؟ تحلیل علمی یک رویداد ، آن پدیده را با علل و دلائل گوناگون تبیین می کند. آیا اصلاح طلبانی که اینک در زندان ها زیر فشارهای جسمی و روحی قرار دارند، طرفدار دولت دینی اند؟ آیا عیدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، سعید حجاریان نگاهشان به دین همان نگاه علی خامنه ای و مصباح یزدی است؟ پس تکفیر سروش و دیگر نمادهای نواندیشی دینی برای چیست؟ نواندیشان دینی طرفدار آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، پلورالیسم، دگراندیشی و دگرباشی اند. از نظر نواندیشان دینی، تمامی گزاره های دینی را می توان به پرسش و نقد گرفت. نمی توان ایدئولوژی(آگاهی کاذب به تعبیر مارکس) را جایگزین تحلیل علمی کرد. وقتی آدمی اسیر توهمات خود می شود، به دیگران اهانت می کند که دینداران شما را فریب داده اند. این اتهام بیش از آنکه اهانت به نواندیشان دینی باشد، اهانت به شخصیت های ملی است که با کنار زدن دیوارهای بتونی به دنبال کار مشترک جمعی اند. آدمی چگونه حاضر می شود به دیگران اهانت کند که فریب خورده اند، اما در عین حال به خود مدال افتخار تقدیم کند که نه تنها فریب خورده نیست، بلکه فریب خوردگی دیگران را هم کشف و برملا کرده است. اتهام و اهانت را ببیند: گنجی نه تنها شخصیت های سیاسی و مدافع حقوق بشر ایرانی را فریب داده است که سرکوب های رژیم ایران جنایت علیه بشریت بنامند، بلکه 265 تن از روشنفکران نامدار جهان را هم فریب داده تا سرکوب های رژیم ایران را محکوم کنند و دولت احمدی نژاد را به رسمیت نشاسند و خواهان آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی .

ضرورت خروج از نظام با ادامه جنبش،

بسیاری از مردم از این نظام بریده اند و سران اصلاح طلب متاسفانه هنوز چانه زنی در بالا را هدف خود قرار داده اند. در صورتی که مردم در پایین، یعنی در بطن زندگی و در کف خیابانها دارند ستونهای کاخ رهبری را می لرزانند تا بر روی آن آزادی و آبادی را بنا نهند. مردم و جنبششان هر روزکه میگذرد دل از اصلاح این نظام میکنند و از اصلاح طلبی به مثابه راه حل، فاصله می گیرند و به آزادیخواهی و استقلال طلبی و مردم سالاری بیشتر نزدیک می شوند.

حقوق تجزیه ناپذیر و غیر قابل انتقالند . از اینرو حقوق را نمی شود تقسیم کرد و از بخشی از آن برخوردار شد و یا بخشی یا تمام آن را به دیگری داد و خود از آن محروم ماند.حقوق ذاتی هر انسانی است تنها بایدخود بدان عمل کنیم.

من باب نمونه حق انتخاب و یا حق ازدواج و یا حق زندگی قابل تجریه و یا انتقال نیستند.کسی نمیتواند به دیگری بگوید به جای من انتخاب کن و یا زندگی کن و نفس بکش و یا به جای من ازدواج کن !و یا من تنها نصف روز نفس میکشم و زنده هستم و نیمه انتخاب و یا ازدواج و یا زندگی میکنم و یا به حد اقل زندگی و یا ازدواج و یا انتخاب راضی ام! از این حقوق باید مثل بقیه حقوق به تمامه برخوردار شد .جدای از آن آیا کسی حاضر است بین همسر بد و همسر بدتر یکی را انتخاب کند ؟ یا اینکه همیشه آدمی سعی می کند که همسر خوبی را انتخاب نماید و اصل رابر خوب و خوبتر می گذارد ؟ البته بعضی مواقع بر اثر آموزش غلط ، آدمی به بد هم به قول معروف قانع می شود .و خشت کج از همینجا گذارده میشود که انسان بدست خودش خود را از حق خود در انتخاب بهترین محروم می کند و می گذارد قدرتها به وی بدترو بدترینها را تحمیل نمایند. در باره بقیه حقوق هم به همین صورت است . اگر آدمی از حقوق خود غافل شود ، مطیع دروغ استبداد شده است .البته در مورد انتخاب می شود بین بد و بدتر هم انتخاب کرد ولی انسان باید بداند آنوقت در محدوده زور خود را اسیر کرده و از آزادی محروم شده است. چرا که آزادی انتخاب واقعی بین خوب و خوبترین است . آدمی باید به خود بیاموزد که حق دارد از بهترینها برخوردار باشد و نیز بداند وقتی به جزئی از حق راضی شد ، این استبداد و قدرت را است که جانشین تصمیم خود کرده است لذا بگمان بدست آوردن جزئی از حق خود ،خود را از همه حقوق محروم کرده است.

در "انتخابات "22 خرداد یعنی دهمین دوره ریاست جمهوری ، مردم بین 4فرد انتخاب شده از طرف رهبری نظام حاکم امکان آن را داشتند که یکی را انتخاب کنند . احمدی نژاد با کارنامه چهار ساله ظلم و ستم و فشار و گرانی و فساد و تزویر از یک طرف و موسوی با داشتن 8 سال سابقه نخست وزیری خامنه ای در دوران جنگ و گرانی و خفقان و اعدامهای دهه مخوف 60 ومسئولیت و سکوت وی در قبال آن همه تعدی و تجاوز و کشتار از طرف دیگر که به قول آقای جلایی پور در مناظره با آقای ابطحی در قبل از "انتخابات"، به این علت که وی برای جوانها ناشناخته است امکان رای آوری وی بیشتر است !!( جلایی پور عدم شناخت جوانان را از این گذشته آقای موسوی را مثبت تلقی می کرد!) . و نیزکروبی که دو دوره ( مجلس سوم و ششم )ریاست مجلس را داشته و در دوران خاتمی بعد از بسته شدن 22 روزنامه به دستور رهبر یعنی خامنه ای به تمامی نمایندگان" پوزبند" زد تابدون اعتراض حکم حکومتی " رهبر" را بپذیرند و نفر چهارم رضایی که سردار مطیع رهبری و کسی است که جزو مسئولین ادامه جنگ 8 ساله و رساندن جنگ تا نقطه شکست و تن دادن به امضای قرار داد آتش بس با عراق در ضعیفترین دوران نظامی و اقتصادی وقبولاندن پایان جنگ به رهبرش خمینی بود .

اما مردم در توضیح انگیزه و علت شرکتشان در "انتخابات" نه بزرگ به کاندیدای رهبر و مافیای حاکم بر کشور گفتن را دلیل می آوردند . در حین رای گیری طبق گفته ستاد انتخابات وزارت کشور در 3 ساعت اول رای گیری 5 میلیون رای به صندوقها ریخته شده است . یعنی هر یک دقیقه و 37 ثانیه یک رای داده شده است بر اساس زمان رای گیری در تهران 14 ساعت و در شهرستانها 13 ساعت ، تنها 22 میلیون در کشور می توانسته اند رای بدهند .

حال اگر فرض کنیم که هر ایرانی توانسته در یک دقیقه یک رای به صندوق بریزد از 32000 صندوق ثابت حدود 24 میلیون و 500 هزار رای و از 14 هزار صندوق سیار در هر 5 دقیقه یک رای حدود 2/2 میلیون رای اخذ خواهد شد که در مجموع 26 میلیون و 700 هزار نفر رای داده اند . رژیم مدعی است که 39 میلیون رای به صندوقها ریخته شده است . بدین ترتیب دست رژیم و مافیای حاکم برای ریختن بیش از 12 میلیون رای به نفع احمدی نژاد باز بوده است .

ما جزو آن دسته از افرادی بودیم که می گفتیم نباید پای صندوقهای رای رفت چرا که با تحریم به جهانیان نشان میدهیم که ما موافق نظام نیستیم و آن را به مشروعیت نمی پذیریم . باید نه آگاهانه به کل نظام ولایت فقیه گفت .نه ای که امروز طی شکل گیری جنبش مردم در ایران شاهد قوت گرفتن هر روزه آنیم . مردم با تصور اینکه می شود در چهارچوب این نظام با دادن رای، نه گفت، به میدان رفتند و صفهای طویلی را در پای صندوقها به جهان نشان دادند .

بعد از افتضاح تقلب بزرگ ، خامنه ای و احمدی نژاد این حضور مردم در پای صندوقهای رای را به" 40 ملیون ایرانی با رفتن پای صندوقهای رای به جهان نشان دادند که موافق نظام و رهبری می باشند" تعبیر کردند.

آیا واقعا تنها مشکل مردم تقلبی است که انجام شده است ؟ اگر آقای موسوی همچون دوره آقای خاتمی که مردم به ناطق نوری رای نه دادند و به خاتمی آری و به اصطلاح تو دهنی به رهبر زدند ،رای می آورد ، تمامی مشکلات مردم که توسط نظام حاکم ایجاد شده حل می شد ؟ آیا در دوران 8 ساله آقای خاتمی مشکلات مردم حل شد و از قدرت رهبری کم گردید ؟

وقتی به ماهیت مشکلات جامعه فکر می کنیم نبایستی در ذهن خود به مقایسه با بدتر که احمدی نژاد است بپردازیم . بلکه شایسته آن است که مقایسه را با زمان برخورداری از حق مسلم مردم یعنی در نظامی مردم سالار انجام دهیم. دوران آقای خاتمی هر آنچه اصلاحات انجام شد به نفع گسترش ید ولی فقیه انجام پذیرفت و نه در راستای احقاق حقوق مردم. انواع حکم حکومتی ها را که تا قبل از آن خامنه ای صادر نکرده بود، در این دوره صادر کرد. قتلهای زنجیره ای بستن فله ای روزنامه ها و ضرب و شتم دانشجویان و... همه دلیل بر این امرند که این نظام تحمل اصلاحاتی که در راستای حقوق مردم باشد را تاب ندارد بلکه تنها اذن انجام آن سری از اصلاحاتی را میدهد که به گسترش اقتدار نظام منجر شود.

با رای دادن به موسوی و انتخاب او در چهارچوب این نظام مشکل برای مردم حل نمی شد. نظام استبدادی یک مکانیسم دارد و آن مکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی می باشد. یعنی آن دسته از افراد و افکار را که بتواند کاملا در خود جذب و مطیع نماید، جذب و بقیه را دفع می کند. در وضعیت فعلی ولی فقیه حتی خودیها که اصلاح طلبها باشند را هم نمی تواند تحمل کند. حتی آقای موسوی که تایید صلاحیت کرده را تاب تحمل ندارد. هرکس ذره ای بر خلاف میل رهبر نظام عمل کند در موقعیت دفع قرار می گیرد. این زمان، زمان نزدیک شدن مرگ استبداد است.

جهت روشنتر شدن تصلب چهارچوب نظام حاکم و خطا بودن افکاری که ماندن در این چهارچوب را هنوز در سر دارند و لزوم جهت گیری جنبش به بیرون رفتن از نظام ولایت فقیه، جای دارد واقعیت را آنجور که هست ببینیم و اختیارات واقعی رهبری این نظام را با هم مرور کنیم: شایسته یاد آوری است که در پیش نویس قانون اساسی در ابتدای انقلاب بندی در باره رهبر و ولی فقیه وجود نداشت و آن پیش نویس بنا بود به رای مردم گذاشته شود و در صورت پذیرش ،در کشور به اجرا درآید . آقای خمینی بر خلاف وعده قبلی در به رای گذاشتن پیش نویس، با تشکیل مجلس خبرگان موافق شد و کسانی مثل حسن آیت وبهشتی و... اصل 110 را در قانون اساسی گنجاندند و قانون اساسی دارای رهبر شد .اما ولایت فقیه هنوز در آن دوران حق نظارت داشت و نه اختیار. در سال 68 با تجدید نظر در قانون اساسی ،ولی فقیه صفت مطلقه نیز یافت و دارای اختیارات بی شماری به شرح ذیل شد:

اختیارات رهبری در قانون اساسی فعلی:

1-اصل 110، ردیف دوم: « نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام ».

2-اصل 110، ردیف هفتم : « حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه ».

3-اصل110، ردیف هشتم : « حل معضلات نظام که از طریق عادی قابل حل نیست ، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام ».

« مقام رهبری و قوۀ قانونگذاری »:

1- انتخاب فقهای شورای نگهبان :

اصل93ـ « مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصویب اعتبارنامۀ نمایندگان ».

2- انتخاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام :

اصل 112ـ « ...اعضای ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبری تعیین می نماید ».

فرمان همه پرسی :

اصل 110، ردیف سوم : « فرمان همه پرسی ».

توضیح : با توجه به اینکه همه پرسی و مراجعه به آراء عمومی به سه صورت امکان پذیر است:

1- همه پرسی تقنینی : یعنی در مسایل مهم قانونگذاری به آراء عمومی مراجعه شود.

2- همه پرسی سیاسی : یعنی برای اتخاذ تصمیمات سیاسی مهم و فوق العاده برای جلب اعتماد مردم به آراء عمومی مراجعه شود.

3- همه پرسی اساسی : یعنی برای تجدید نظر در قانون اساسی به آراء عمومی مراجعه شود.

در اینجا سؤالی مطرح می شود:

مراد از همه پرسی در اصل 110 کدامیک از اقسام همه پرسی است ؟

پاسخ: با توجه به اصل 177که بیان می دارد : «...مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب زیر پیشنهاد می نماید ... مصوبات شورا پس از تأیید و امضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی به تصویب اکثریت مطلق شرکت کنندگان در همه پرسی برسد.»

4- دستور بازنگری در قانون اساسی و تأیید مصوبات شورای باز نگری :

اصل 177 به سه مورد از اختیارات رهبری در مورد بازنگری در قانون اساسی تصریح می کند:

1- دستور بازنگری .2 - انتخاب اعضای شورا. 3 - تأیید مصوبات شورا.

مقام رهبری و قوۀ مجریه :

اصل 113 بیان می دارد : « ریاست قوۀ مجریه جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می شود با رئیس جمهور است . »

اموری را که مقام رهبری در ارتباط با قوۀ مجریه مستقیما بر عهده دارد به شرح زیر است :

1- تعیین صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری :

اصل 110، ردیف نهم : « صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می آید ، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دور اول به تأیید رهبری برسد.»

2- امضای ( تنفیذ ) حکم ریاست جمهوری :

اصل 110، ردیف نهم : « امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم...»

3- عزل رئیس جمهور :

اصل 110 ، ردیف دهم : « عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل 89».

4- فرماندهی کل نیروهای مسلح :

اصل 110، ردیف 4 : « فرماندهی کل نیروهای مسلح».

نصب ، عزل و قبول استعفای فرماندهی کل نیروهای مسلح

5- اعلان جنگ و صلح وبسیج نیروها :

اصل 110 ، ردیف 5 : « اعلان جنگ و صلح وبسیج نیروها». 6- نصب، عزل و قبول استعفای رئیس ستاد مشترک :

7-نصب،عزل و قبول استعفای فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

8-نصب، عزل و قبول استعفای فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.

9- انتخاب دو نماینده در شورای عالی امنیت ملی.

10 – تأ یید مصوبات شورای عالی امنیت ملی .

اصل 176: « ...مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تأیید مقام رهبری قابل اجرا است.».
بند چهارم ـ مقام رهبری و قوۀ قضائیه :

1-نصب ، عزل و قبول استعفای عالی ترین مقام قوۀ قضائیه

3- عفو یا تخفیف مجازات محکومین

اصل 110، ردیف 11: « عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوۀ قضائیه » .

بند پنجم ـ مقام رهبری و صدا و سیما :

اصل 175 : « نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مقام رهبری است».
سوال اینجاست که جدا بر این همه اختیارات رهبر، رئیس جمهوری در کشورچه کاره است؟ حتی اگر آقای موسوی باشد.آیا جز این است که در واقع امر او مطیع رهبری باید باشد؟ از یاد نبریم که در تعیین سیاست خارجی و نیز تعیین وزیر واواک نیز نظر رهبر حرف اول را می زند!سیاستهای کلی اقتصاد کشور را هم رهبر تعیین می کند. بنیاد مستضعفین بعنوان بزرگترین بنیاد اقتصادی و در حقیقت بنیادهای شش گانه تحت نظر مقام رهبری هستند و از دادن مالیات معاف می باشند. بنا بر گفته رفیق دوست رئیس سابق بنیاد مستضعفان 40 درصد اقتصاد کشور در اختیار این بنیاد است. پس رهبر از نظر قدرت مالی و مافیایی که با او همکاری می کنند، حد اقل سیطره بر 40 درصد اقتصاد کشور را دارد. از اینرو می شود گفت رهبر یعنی خامنه ای اختیارات و قدرتش حتی بیش از شاهی شده است که مردم یک بار سعی کردند با انقلابشان او را بی اختیار و خود را حاکم بر سرنوشت خویش کنند. سوال اساسی اینجاست که چه کسی باید عوض شود؟ خامنه ای یا احمدی نژاد؟ و چه کسی می خواهد جانشین وی در این نظام با این اختیارات بشود؟ مجتبی پسر خامنه ای یا آقای موسوی؟ اگر فرد تغییر یابد آنهم در هر مقامی ولی در ساختار این نظام کوچکترین تغییری رخ ندهد، آیا بااین مقداراختیارات رهبر مشکلات مردم حل میشود؟! وقتی آقای موسوی اعلام می نماید هنوز باید در چهار چوب همین قانون اساسی عمل کرد، واصول مغفول مانده در مورد حقوق مردم را زنده نمود،آیا به این سوال پاسخ میدهند که بااین حجم از اختیارات رهبر برای مردم حقوقی مانده است که مغفول مانده باشند؟ آیا صرف همین حجم از اختیارات رهبر به معنای کاستن از کیفیت و کمیت حق حاکمیت ملی و نقض کامل آن نیست؟ این امر که آقای موسوی از سر اضطرار و ترس مهر خروج از نظام خوردن، بر قانون اساسی تکیه می کند و یا جدا بدان باور دارد، دردی از مردم را دوا نم یکند. حق آن است که بایستی با مردم رو راست بود و به سوالات اساسی پاسخ گفت که در قانون اساسی فعلی امثال آقای موسوی به جز تغییرات جزئی از قبیل احیای سازمان برنامه بودجه و حتی نداشتن حق برداشتن گشتهای ارشاد،( اختیار نیروهای انتطامی هم با رهبری است!) تا چه حد از اطاعت مطلق ازرهبری نظام میتواند تن زند؟! و آیا در واقع قانون اساسی فعلی ناقض اصل حاکمیت ملی نیست؟ اگر نه، بر مبنای چه استدلالی؟ واگرآری پس از چه رو به مردم توصیه میشود درهمین چهارچوب نظام حاکم بمانند و آن را ترک نگویند؟

و اگر شرایط ایران نیازمند تغییر است،آن تغییر اساسی کجا باید انجام شود؟

البته جنبش راه خود را می رود. براستی منظور مردم از شعار" مرگ بر دیکتاتور" و "مجتبی بمیری -رهبری را نبینی"و "استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی " نشانه گرفتن رهبری نظام ولایت فقیه نیست؟

امروز ایران کدام دوران را تداعی می کند ؟
حکومت سلطنتی که شاه در صدر آن قرار داشت که مصدر بیم و امید و تعیین کننده تمامی امور کشور بود و همه امور می بایستی بر اساس "نظر ملوکانه" وی تنظیم می شد، به مردم ما تلقین می کرد که فداییان شاه و گارد جاویدان و نیروی هوایی و همافران و ساواک و ارتش قوی شاه هرگزاجازه نمی دهند که کسی بفکر تغییر بیفتد. آن زمان عنوان می شد که چشم و گوش شاه همه جا حاضر و شاهد است و اگر کسی کج برود شاه با ساواک قوی که در اختیار دارد آن فرد را به راه راست مطیع شدن در مقابل اوامر ملوکانه خواهند آورد.

وقتی در 19 دی 1356 در شهر قم عده ای تظاهرات بر پا کردند و حکومتی که تصور نمی کرد کسی بر ضدش قیام کند، بر روی مردم آتش گشود ،شاه و مسئولانش فکر نمی کرند که چهل روز بعد از این واقعه (یعنی در 29 بهمن 56) ، مردم تبریز چهلم شهدای قم را به اعتراض به دولت با تظاهراتی با شکوه پاسخ گویند. در مرداد 1357 مردم معترض اصفهان در گوشه و کنار شهربه خشونتهای بی حد شاه اعتراض می کردند ، و در روز 21 مرداد 1357 که مردم به اعتراض به مسجد رفته و بعد از نماز به خیابان آمده بودند، به فرمان سرلشگر ناجی به رگبار بسته شدند و در شهر اعلام حکومت نظامی شد. ناجی تصور نمی کرد که مردم با بودن حکومت نظامی از پشت بامها در هفته بعد به مسجد درون بازار بروند و نماز اعتراض بر پا کنند. از آذر 57 صدای الله و اکبر گوش جهان را پر کرد. ناجی و ازهاری و بختیار همه در مقابل خواست مردم شکست خوردند. و از روز هم صدا شدن ملت تا پیروزی حدودا 3 ماه طول کشید. صدای یک پارچه ملتی ستون های قدرت سلطنت و استبداد محمد رضا شاهی را شکست.

مردم ما می خواستند که درآزادی و استقلال و عدالت زندگی کنند.در 3 دهه گذشته در نظام ولایت فقیه استبداد در اشکال جدید خود دوبار ساخته شد. همانند دوران شاه ،واواک و حراستهای مختلف و سپاه و بسیج و ارتش و نیروهای انتظامی و ... همه و همه در خدمت رهبر و قدرت مافیایی او قرار دارند، تاآنچه سرمایه نام دارد را بتاراج ببرند. سالهاست که گفته ونوشته اند و به مردم تلقین کرده اند که : مردم کاره ای نیستند.رهبر احتیاجی به مردم از نظر مالی ندارد. این مردم هستند که وابسته به رهبرند.

رهبر تمام ارگانهای سرکوب رادراختیار دارد. مردم در مقابل این نیرو چه می توانند بکنند؟ چشم و گوشهای رهبری همه جا بینا و شنوایند. باید روزانه از هر حرکتی ترسید. مردم باید بترسند که اسم او را چگونه بر لب آورند، چگونه لباس بپوشند، چگونه راه روند و چگونه زندگی کنند. در نظر استبداد هر عملی و هر فکری ازآن و در اختیار قدرت رهبری است.

نه تنها ذوب شدگان در ولی فقیه، بلکه اصلاح طلبان داخل و خارج کشور به مردم القاکرده بودند که میخ این نظام حد اقل تا 200 سال دیگر کوبیده شده است. می گفتند و می نوشتند که: مردم سرخورده و افسرده هستند.حد اقل 11 میلیون بیمار افسرده در کشور داریم و حد اقل 4 میلیون معتاد.( در وجود این نابسامانیها کسی شکی ندارد.ولی مهم نوع نتیجه گیری ازآن است ) واین قبیل انسانها به فکر خود و آینده نیستند.اینها بی عملند .گفته می شد که جو اعتماد مرده ،دوستی مرده، وفا مرده، همیاری مرده. کسی به کسی نیست. تا بخواهی مردم بد اخلاق و مادی شده اند. گفته می شد جوان ایرانی موزیکش دیگر ایرانی نیست، مدش ایرانی نیست و سلیقه اش ایرانی نیست و حتی فراموش کرده ایران کشورش است. از کوچکترین فرصت استفاده میکند که از کشورش فرار کند .

بسیاری اعتراضات اجتماعی چند سال گذشته را کوچک میانگاشتند.اما اعتراضات کارگری و دانشجویی و معلمین و زنان و ... در طول چند سال گذشته یک پیوستگی از خود نشان می داد که منتجه آنها خواستی بود که تنهادر بیرون از این نظام ممکن و عملی می گردید. اعتراضات بعد از 22 خرداد تا امروز بیانگر نا توان بودن این نظام است. این اعتراضات بیانگر سرپیچی از خواست و قدرت رهبر است. این اعتراضات نه بزرگ به رهبر و درخواست زندگی در استقلال و آزادی است. جوان ایرانی بسیارجلوتر از خواسته های ماندن در چهارچوب نظامی تا این درجه فاسد و مافیایی حرکت می کند.

بسیاری از مردم از این نظام بریده اند و سران اصلاح طلب متاسفانه هنوز چانه زنی در بالا را هدف خود قرار داده اند. در صورتی که مردم در پایین، یعنی در بطن زندگی و در کف خیابانها دارند ستونهای کاخ رهبری را می لرزانند تا بر روی آن آزادی و آبادی را بنا نهند. مردم و جنبششان هر روزکه میگذرد دل ازاصلاح این نظام میکنند و از اصلاح طلبی به مثابه راه حل، فاصله می گیرند و به آزادیخواهی و استقلال طلبی و مردم سالاری بیشتر نزدیک می شوند.

این هوش و حرکت قوی اجتماعی را وجدان جهانی و ایرانیان خارج از کشور نیز دیده و حس کرده اند . و با پشتیبانیشان و منعکس کردن خواست مردم ایران در سطح رسانه های گروهی،بدان پاسخ مثبت داده اند .

شعار "نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم" تبلور وجدان جمعی مردم ایران است که در جلو سبعیت نظامی خشونت طلب با ارده ای قوی و روشهای خشونت زدا ایستاده است تا حق حاکمیت خود را باز پس بگیرد.

تنها راه و وسیله اینست که اعتراضات را بصورت اجتماعی و با همه اقشار و با همراهی نهاد های مدنی ادامه داد و به خواسته های خود شفافیت بخشید تا استبداد فقیه همانند استبداد شاه در مقابل خواست مردم همچون برف آب شود.

«به دختران اعدامی تجاوز می‌شد که به بهشت نروند»


سودابه اردلان، زندانى سياسى سابق و بازمانده قتل‌عام‌ زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، که هشت سال را در زندان‌های اوین و قزل حصار به سر برد، به دلیل نقاشی‌های مخفیانه‌اش در زندان شناخته می‌شود.

سودابه اردلان این کارها را در کتابی در سال ۲۰۰۳ منتشر کرد که به چاپ دوباره نیز رسیده است. خانم اردوان در گفت‌وگو با رادیو فردا از اعمال شکنجه و تجاوزات جنسی در زندان‌های جمهوری اسلامی می‌گوید.

  • خانم اردوان، وضعیت شما در زندان اوین چگونه بود؟

سودابه اردوان: ما با چادر و چشم‌بند وارد راهروهای بازجویی اوین شدیم. وقتی وارد این راهروها می‌شوید، بلافاصله یک فضای رعب و وحشتی هست. مرتب فحش می‌دهند، کتک می‌زنند، لگد می‌زنند. زمین خونی است. صدای ضجه و فریاد آدم‌ها را که دارند کتک می‌زنند، می‌شنوید. آدم واقعاً احساس می‌کند که وارد یک جهنم شده است.

بعد از آن نوبت خود آدم می‌رسد برای بازجویی. زیرپایت خون خشک شده آدم‌هاست. زیر پایت آدم‌هایی هستند که زخمی روی زمین افتاده‌اند، هرلحظه قدم می‌گذاری با چشم‌بند نگرانی که مبادا پاهای زخمی را تو دوباره لگدشان کنی. همه با چشم‌بند، افتاده‌اند. تنها صدایی که می‌آید صدای ضجه و صدای فحش است. ضجه انسان‌هایی که زیر شکنجه هستند، و فحش و فریاد خشم‌آلود رکیک بازجوها که به زندانی‌ها می‌دهند. دو صدای متناقض. برای آدم شوک‌آور است.

  • چه نوع شکنجه‌های روحی و جسمی شامل حال زندانیان می‌شود؟

متداول‌ترین شکنجه همان کابل است که اینها خودشان متخصص شده‌اند. از کابل‌های باریک، کلفت؛ هرکدام چه تأثیری دارد. وقتی با این کابل زندانیان را کتک می‌زنند، درد وحشتناکی دارد. به مرحله‌ای می‌رسد که زندانی بیهوش می‌شود. وقتی می‌بینند که این دیگر دردی را احساس نمی‌کند، یک پارچ آب بغل دستشان گذاشته‌اند، یا روی پای زخمی می‌ریزند یا روی صورت زندانی. به هر حال او را به هوش می‌آورند که دوباره بزنند.

زندانیان زن توسط زندانیان مرد شکنجه می‌شوند. در آن لحظه‌ای که زن‌ها زیر شکنجه هستند، مسئله اینکه نامحرم است و این مسائل خبری نیست. شکنجه‌گر مرد یک نفر نیست. یکی می‌نشیند روی سینه، روی بدن زندانی. که نتواند حرکت کند.

یک پارچه یا جوراب کثیف می‌چپانند توی دهان زندانی که نتواند فریاد کند. پاهایش را می‌بندند. دستهایش را می‌بندند. بعد شروع می‌کنند به پای آدمها زدن. شدت ضربه ها به حدی زیاد است که بارها دیده شده که دست و پایی که به شدت بسته بوده، زندانی توانسته حتی با زخم هم دست‌هایش را آزاد کند. از شدت شوکی که به دست و بدن وارد می‌شود.

کابل یکی از معمولی‌ترین‌شان است. آویزان کردن دارند، قپونه کردن دارند، شکنجه‌های روانی که باز شکل‌های متفاوتی دارد. در مراحل متفاوت، شکل‌های متفاوت. بعد از سی سال اینها شکنجه مردم ایران است. اینها تجربه‌های زیادی را پیدا کردند. به جایی رسیده‌اند که می‌دانند کدام شکنجه‌ها زودتر جواب می‌دهد.

وقتی خود زندانی را شکنجه می‌کنند، زندانی به مراتب بیشتر مقاومت می‌کند. تا اینکه به زندانی بگویند که همین الان بچه‌ات را می‌آوریم جلویت آتش می‌زنیم. چیزی که به خانم طلوعی گفتند. یا همان نوار زن سعید امامی که در آمده بود می‌گفتند به جگرت نمی‌زنیم به جگرگوشه‌ات می‌زنیم.

پستی را به جایی رسانده‌اند که خود متهم را برای شکنجه می‌گذارند کنار و نزدیکان شخص دستگیر شده را می‌آورند جلویش شکنجه کنند. مثلاً من یادم است که سال ۶۰ که دستگیر شده بودیم، اگر برادر، خواهر یا پدر ومادر، با هم دستگیر شده بودند، جلوی هم شکنجه می‌کردند که آن کسی که زیر شکنجه است، فریادهای او دیگران را هم خرد کند.

  • در مورد سوء استفاده‌های جنسی در زندان شما چیزی شنیده‌اید؟ آیا صحت دارد؟

شکنجه جنسی یک ابزار دیگری است برای خرد کردن زندانی. این چیزی نیست که مال الان باشد. از همان سال ۶۰ نگاهی که عمال و شکنجه‌گران جمهوری اسلامی بخصوص روی زن‌ها داشتند، از این طریق همیشه فکر کردند که شکنجه بیشتری را می‌توانند اعمال کنند.

یکی از متداول‌ترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سال‌هایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچه‌های جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر می‌کردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.

  • خانم اردوان چگونه نکاتی که می‌گویید را متوجه می‌شدید و تا چه حد مدلل است؟

در موردهای مشخص بوده که به خانواده فرد اعدام شده، شیرینی یا مقداری کمی پول دادند، که این شیرینی ازدواج دختر شماست قبل از اعدام. یک قوطی شیرینی فرستادند در عین حال گفتند که اینقدر مثلاً پول گلوله باید بدهید. یک چیزی را اشاره کنم. تمام این چیزهایی که الان رو می‌شود و به حق هم باید رو شود، خیلی خوب است. ولی دوران ما یعنی دوران دهه ۶۰ که ما زندان بودیم، اختناق خیلی بد بود.

ما نمونه‌ای داریم، مثلاً زندان تبریز. بازجویی به شکل سیستماتیک به اکثر دخترهای زندانی تجاوز کرده بود. اسمش مهدی بود. وقتی قضیه رو شد خودشان به دست و پا افتادند. دیدند وضع خیلی ناجور است. مثل الان هم یکدست و یک شکل نبودند.

بازجو را می‌آورند در حضور زندانی‌ها اعدام کنند. همه زندانی‌ها را جمع می‌کنند توی هواخوری اوین که ببینند این بازجو می‌خواهد اعدام شود. که البته تیر نزده بازجو همانجا سکته می‌کند و می‌میرد. ولی همین بازجو به صدها زندانی تجاوز کرده بود.

ولی نه شرایط اجتماعی نه سیاسی، مناسب نبود که کسانی که قربانی این تجاوزها شدند، بتوانند صحبت کنند. کسی هم نبود که حتی از داخل رژیم بخواهد اینها را افشا کند. می‌خواهم بگویم که اگرهم کسی این قضیه برایش اتفاق می‌افتد، چقدر سخت بوده از جنبه‌های متفاوت که این را بیان کند. متأسفانه صحبت کردن درمورد شکنجه‌های جنسی چند برابر سخت‌تر است تا شکنجه‌های معمولی.





دسته گلی برای احمدی نژاد! (تصویر)


احمدی نژاد در سخنان تلویزیونی اش از معرفی سه وزیر زن در کابینه خبر داد

همانطور كه ملت عزيز مي دانند انتخاب همكاران در كابينه يكي از دشوارترين و سنگين ترين مراحل كار رييس جمهور است از بين همه خوبان، برگزيدن يك گروه هماهنگ براي خدمتگزاري به مردم ،كار نسبتاً مشكلي است .

بيش از يك ماه است كه كار فشرده و سنگين و تقريبا شبانه روزي در نهاد رياست جمهوري ، با كمك جمع كثيري از صاحب نظران و همكارن و دلسوزان ادامه دارد، در واقع شروع كار با يك دولت جديد بخش مهمي از توان رييس جمهور را به خود جلب خواهد كرد. مشورت هاي بسيار گسترده اي با نمايندگان محترم، گروه هاي صاحب نظر ، نخبگان و اعضاي خود دولت انجام شد و افراد فراواني معرفي شدند و كار فشرده اي براي شناسايي ، ارزيابي آنان انجام گرفت و در حال انجام است. خيلي روشن است كه با انتخابات دهم به يك دوران جديدي وارد شديم اين دوره جديد شرايط و اقتضائات خود را دارد مسووليت ها و ماموريت هاي جديدي علاوه بر ماموريت هاي مستمر بر عهده دولت و مجموعه قواي خادم كشور نهاده شد.

ما بايد آرايش گروه خدمتگزار در دولت را متناسب با اين شرايط و اقتضائات مجدداً تنظيم كنيم البته دولت نهم دوران سختي را پشت سر گذاشت و خدمات فراواني را ارائه داد كه همين جا مجدداً از همه همكاران عزيزم در دولت صميمانه تشكر مي كنم. البته شرايط به طور كامل عوض شده و به طور طبيعي شاكله دولت دچار تغييرات قابل توجه خواهد شد. اين به معناي آن نيست كه خدمات ناديده گرفته شده است و يا عزيزاني كه در دولت نهم بودند و امروز نيستند ناكارآمد هستند يا دچار نقصي هستند. آنها عزيزاني بسيار دلسوز ، متعهد و كارآمد هستند. يك تيم در صحنه¬اي يك طور بايد آرايش داده شود و در صحنه اي ديگر، آرايش تيم جديد بايد تغيير كند. ما امروز هم در داخل و هم در عرصه بين الملل وارد صحنه جديدي شده ايم و كارها و ماموريت هاي پيچيده تر و سنگين تري امروز بر عهده دولت است. بايد براي پاسخگويي به اين نياز آرايش جديدي بدهيم.

معيارهايي كه براي انتخاب اعضاي كابينه در نظر گرفته شده متعدد است، سرفصل آنها سه عنوان اصلي دارد. ويژگي اول، صلاحيت هاي اخلاقي و تعهد است، كساني كه مي خواهند وارد دولت شوند بايد انسان هاي پاك ، صميمي، پاك دست، مردمي ، دلسوز، متعهد به ارزش ها و اخلاق اسلامي و انساني و پايبند به ارزشهاي الهي و آرماني ملت ايران باشند.

ويژگي دوم كارآمدي است؛ اشخاصي كه به حوزه دولت وارد مي شوند. بايد آشنا به حوزه كاري و كارآمد باشند و بتوانند مسووليت خود را به نحو مناسبي ايفا كنند. ويژگي سوم هم همگرايي و روحيه همكاري است. مجموعه دولت يك تن واحد است همه اعضاي دولت در برابر كل تصميمات كابينه مسوولند يعني در واقع دولت يك هويتي جدا از تك تك حوزه ها ندارد. همكاري، هماهنگي و تعامل سازنده در دولت يك اصل جدي است.

ما اصرار داريم همه پيشنهاداتي كه به ما مي رسد مورد بررسي قرار بدهيم تا مبادا بعدا دچار پشيماني بشويم- البته اين را ملت عزيز مي دانند كه ما در حد توان و تشخيص خود و در دايره مشورت هايي كه نسبتا گسترده است تصميم مي¬گيريم بنابراين تشخيص ها نسبي است، در انتخاب اعضاي كابينه منافع ملت ، جمهوري اسلامي، آينده كشور و عرصه خدمتگزاري هر چه بهتر و والاتر را اصل يك كابينه كارآمدتر پرجوش و خروش تر و مردمي تر قرارداده ايم و سعي كرده¬ايم با اين نگاه انتخاب كنيم .

تعدادي از اعضاي كابينه را الان به جمع بندي قطعي رسيده ايم چون وقتي نمانده است تا آخر وقت چهارشنبه حداكثر سه روز فرصت داريم كه نامه معرفي وزرا را به مجلس محترم ارايه دهيم.

البته ان شاالله به فضل الهي من روز چهارشنبه شب گفتگوي مستقيم با مردم خواهم داشت و كل كابينه را تشريح خواهم كرد و جزيياتي از روند انتخاب تيم هاي دروني و كارگروه هاي داخلي دولت كه بايد هماهنگ باشند تا ماموريت ها را ايفا كنند براي مردم عزيز تشريح خواهم كرد.





چند موردي كه قطعي شده است را الان خدمتتان معرفي مي كنم.

در وزارت صنايع و معادن مهندس محرابيان كارشان را ادامه خواهند داد به عنوان يكي از جواناني كه در دولت بودند و در مجموع موفق عمل كردند.

در وزارت اقتصاد و دارايي، دكتر حسيني از جوانان كابينه هستند و كارشان را ادامه مي دهند
در وزارت رفاه و تامين اجتماعي، خانم آجرلو كه الان نماينده مجلس هستند، معرفي مي شوند.
در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، خانم دكتر دستجردي، ان شاءالله معرفي خواهند شد
در وزارت اطلاعات نيز جناب حجت الاسلام حاج آقا مصلحي معرفي خواهند شد
و در وزارت تعاون آقاي دكتر عباسي همچنان به كار خودشان ادامه خواهند داد.

ان شاءالله از جوانهاي ديگري در كابينه استفاده خواهيم كرد و از خانم هاي ديگري كه تا روز چهارشنبه نهايي خواهد شد و در گفتگوي مستقيم تلويزيوني شرايط و ويژگي هايشان و علت اينكه چرا به عنوان عضوي از كابينه معرفي شده اند ،عرض خواهم كرد .

حداقل يكنفر خانم ديگر به اعضاي كابينه اضافه خواهد شد، البته مجلس محترم هم بايد نظر بدهند اما وظيفه من اين بود كه دايره را باز هم بازتر كنم و ان شاءالله وقتي كل كابينه معرفي شد مردم عزيز خواهند ديد كه تا جايي كه براي يك رييس جمهور امكان داشته، دايره را باز كرديم براي اينكه بتوانيم اشخاص برتر و مناسب تري وارد كابينه شوند و به مثابه يك دست و يك تن واحد ان شاءالله در خدمت مردم عزيز باشيم.

جنبش اعتراضی ابعاد روز افزون پیدا کرده

از چند روز قبل از 22 خرداد ستادهای ما با موج عظیمی از تماس‌های مردمی که حاکی از زمینه‌چینی گسترده برای تقلب در انتخابات بود و اطلاعات دقیقی در مورد تحرکات در دست انجام و سناریوهایی که برای روز انتخابات و بعد از آن طراحی شده بود مواجه شد. در روز انتخابات، ما ابتدا فکر کردیم که شاید آنچه شاهد آن هستیم ناشی از سوء تدبیر است. برای همین خود من تلاش کردم با مسئولان کشور تماس بگیرم و همان روز دو بار با رئیس قوه قضائیه، دو بار با دادستان کل کشور، دو بار با رئیس مجلس و چهار بار با بیت رهبری موضوع را مطرح کردم. اخبار نگران کننده انباشته می‌شد تا اینکه از عصر روز 22 خرداد، حمله به ستادهای انتخاباتی اینجانب آغاز شد و سپس به ستاد مرکزی و سایر ستادها در سطح کشور گسترش یافت و مشخص شد که طرح و برنامه‌ای برای تقلب در انتخابات وجود دارد. همه‌ی ما به انقلاب علاقه داریم. ما به نهادهایی چون بسیج و سپاه علاقه داریم، چون فکر می‌کنیم بسیج برای مقابله با دشمن است و سپاه برای آن ایجاد شده تا در مقابل دشمنان بایستد. آیا صف کردن سپاه و بسیج در مقابل مردم، لطمه به افتخارات آنان نیست؟ ما می‌گوییم به جای آنکه جمعیت‌های میلیونی مردم را متهم کنید، برای یافتن متهمان اصلی در بین کسانی بگردید که با کارگردانی و صحنه‌گردانی جنگ مسموم تبلیغاتی، اعتماد و آرامش مردم را هدف گرفتند و با تحلیل‌های مالیخوالیایی خود به دشمن خدمت می‌کنند. یقینا جریاناتی که در طول این دو ماه در صدا وسیما و همچنین در روزنامه کیهان با مردم می‌جنگیدند، تأمین کننده‌ی منافع و در طول سیاست‌های آمریکا و انگلیس هستند.

اخباری که متاسفانه به تواتر رسیده است، اگر درست باشد، جا دارد انسان سر زیر خاک کند. آیا این نحوه‌ی برخورد با مردمی که با شعار الله اکبر به صحنه آمده‌اند، به نفع کشور است؟! به نظر من این‌گونه عمل کردن، موضوع را بغرنج‌تر می‌کند و راه‌حل آن را از دسترس دورتر می‌برد و زمینه‌ی بدبینی و اعتراضات را وسعت می‌بخشد.


نخستین ادعانامه روحانیون علیه ادامه رهبری خامنه ای



جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه قم، اصفهان و مشهد در نامه سرگشاده ای به اعضای مجلس خبرگان خواستار ارزیابی صلاحیت های علی خامنه ای برای ادامه رهبری جمهوری اسلامی شده اند.

در این نامه که نام امضاء کنندگان آن بدلائل امنیتی اعلام نشده آمده است:

حضرات آیات و علمای اعلام اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری

سلام علیکم

محترما، با استناد به نهجی که قاطبه علما بر آن وقوف دارند «عدالت» شرط زعامت و امامت است و حتی اگر از امام جماعتی دروغ واحدی مشاهده شود از عدالت ساقط و اقتدا بدو جایز نیست چه رسد که حق الناسی ولو صغیر برعهده او باشد و ستمی بر یک فرد نماید. رهبر فقید انقلاب حضرت آیت اله العظمی امام خمینی می فرمایند:«عالم و عادل بودن از خصال ضروری ولایت فقیه است و فقیه اگر دیکتاتوری کند خودبخود معزول است.»

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و اکابر علمای صدر انقلاب برای اینکه مانع ظهور مجدد دیکتاتوری آنهم تحت لوای دین شوند مجلس خبرگان رهبری را پیش بینی کردند اما در دوره رهبری آقای خامنه ای با وضع نظارت استصوابی به نحوی عمل شد که نمایندگان مجلس خبرگان عملا منتخب فقهای شورای نگهبان باشند که فقهای این شورا هم منصوب رهبرند و به عبارت اخری، نمایندگان خبرگان رهبری که باید بر رهبری نظارت کرده و مانع توسل او به زور و دیکتاتوری شوند خود در یک انتخاب دو درجه ای منصوب رهبری هستند و به این وسیله ولایت فقیه، میراث امام راحل را که برای مانع شدن ازدیکتاتوری بود به خلافت و سلطنت روحانی مبدل کردند.

بخاطر تجربه تلخ دیكتاتوری زمان شاه ، خبرگان قانون اساسی تصمیم گرفتند نیروهای مسلح و تلویزیون را كه وسیله اصلی سركوب است و هر كس آنها را داشته باشد قدرت اصلی را در دست دارد از چنگ قوای سه گانه بیرون آورند تا هیچیك نتواند بر دیگری فائق شود و دیكتاتوری به وجود آورد و مجلس خبرگان رهبری را هم قرار دادند تا از جانب ملت بر رهبری نظارت كند كه خود او از این قدرت برای دیكتاتوری استفاده نكند اما آقای خامنه ای سپاه را به گارد شخصی خود و رادیو و تلویزیون را به مبلغ و مدافع خود و آلات قدرت ملت را به آلات شخصی خود بدل كرده است. در سازمان عظیم رادیو و تلویزیون نه تنها مردم بلكه شخصیت های انقلاب و نظام كه اندكی با مواضع ایشان زاویه دارند امكان حضور و بحث و نقد ندارند و وسایل قدرت را به وسیله سركوب منتقدان خود تبدیل كرده اند.

در سنوات ماضیه کثیراً شاهد ارتکاب ظلم های فاحش و موحش، با نظارت و اطلاع مقام رهبری و امر یا سکوت ایشان نسبت به این امور بوده ایم. از حبس و حصر مراجع متعدد تقلید گرفته تا پادگانی کردن حوزه علمیه قم و سایر حوزه ها که افتخارشان در طول تاریخ، استقلال از حکومت بوده است و بازگذاشتن دست ایادی وابسته به قدرت برای تطاول به حیثیت و امنیت علما و مدارس، و اینکه در سا لهای اخیر روزی نیست که خبر توقیف روزنامه ای یا دستگیری و آزار منتقدانی منتشر نشود. رهبر جمهوری اسلامی بخاطر بیماری "دیگر هراسی" (که فراتر از بیماری "بیگانه هراسی" است و هرکسی را که تابع او نباشد دشمن می پندارد) در هر سخنرانی بیش از همه چیز از "دشمن خارجی" می گوید و تمام دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی را به سوی کشف دشمن در همه جا و همه چیز سوق داده است و همه انتقادات را با سلاح انتساب به «دشمن» می کوبد.

چنان دیکتاتوری حاکم شده است که ما نیز به عنوان مدافعان حریم شریعت و دیانت با وجود اینکه با کثیری از شما حضرات مؤانست داریم اما ناچار از تقیه هستیم اما این تقیه دائمی نخواهد بود و این شکایت اگر رسیدگی نشود آخرین نخواهد بود.

در این شکایت از بیان مدلل صدها مصداق ستم ها و دروغ ها و امر به منکر ها و نهی از معروف ها صرفنظر کرده و به جدید ترین مصداق های متأخر اکتفا می کنیم که دستاورد آن بازداشت هزاران شهروند و مجروح شدن صدها تن که بعضا آثار آن تا سالیان متمادی خواهد ماند و شهادت دهها تن از مردم بیگناه و زندانی کردن دهها تن از شخصیت های برجسته سیاسی و علمی کشور که در انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی نقش مؤثری داشته اند بوده است. امید داریم با رسیدگی مجلس خبرگان به مرحله بیان کارنامه گذشته نرسیم که خداوند متعال می فرماید «ولاینال عهدی الظالمین.»

منع خشونت آمیز حق برگزاری اجتماعات

برگزاری اجتماعات حق قانونی و شرعی است. وفق اصل 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «تشكیل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پیمایی‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ كه‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏». خبرگان قانون اساسی در هنگام وضع این قانون تصریح کرده اند که دولت فقط باید از راهپیمایی ها اطلاع قبلی داشته باشد و موظف است امنیت راهپیمایی ها را حفظ کند و پیشنهاد توطئه آمیز نبودن راهپیمایی به بجث گذاشته می شود اما به دلیل اینکه احتمال دادند بهانه ای برای سوء استفاده وجلوگیری از حق تظاهرات مردم گردد با آن مخالف شد و رای نیاورد (جلداول.صص 683 تا685 و 710 تا 721 و جلد 3 صص 1760 تا 1761(

خداوند متعال در آیه شریفه «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» حتی فریاد زدن را در خصوص کسی که مورد ظلم واقع شده جایز می داند چه رسد که این ظلم به آرای یک ملت و به نظامی اسلامی باشد. ما مجاز نیستیم مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را قربانی مشروعیت انتخاب شخصی کنیم که با روش های نادرست و غیر قانونی و شرعی می خواهد سکان دولت را در دست بگیرد.

اجازه خشونت و کشتار مردم توسط [آیت الله ] آقای خامنه ای

رسانه‌های انحصاری دولتی می‌كوشند به مردم نجیب و مسالمت‌جوی ما تهمت اغتشاشگری بزنند اما دو راهپیمایی در روزهای دوشنبه 25 خرداد و چهارشنبه 27 خرداد خط بطلانی است بر این اتهامات. هر بار جمعیتی بیش از یك میلیون نفر دست به راهپیمایی زدند و در این جمعیت عظیم كه مسیری چندكیلومتری را طی كرد حتی یك شیشه شكسته نشد، یك شعار سر داده نشد و خونی از بینی كسی بیرون نیامد. این دو حركت باشكوه نشان داد كه مردم فقط به انتخاباتی متقلبانه اعتراض دارند و نظام و اسلام و پلیس و سپاه و بسیج را از خودشان می‌دانند اما متاسفانه درپی سخنان تند مقام رهبری در نماز جمعه 29 خرداد 88 بود که روز شنبه از سحرگاهان با گسیل ده‌ها هزار نیروی امنیتی و لباس شخصی كه بعضا از نقاط دیگر آورده شده بودند شهر بزرگ تهران را بدون اعلام رسمی تبدیل به حكومت نظامی كردند و همان مردم مسالمت‌جو را كه برای تكرار راهپیمایی آرام خود در مسیر انقلاب تا آزادی آمده بودند مورد حمله قرار دادند و برای جلوگیری از شكل‌گیری هرگونه تجمع به محض اینكه چند نفر را با همدیگر می‌دیدند با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و با این رفتار تحریك‌آمیز و تحقیركننده خود موجب واكنش مردم شدند. صدها نفر را زخمی و بازداشت كرده یا به شهادت رساندند هم آنان را اغتشاشگر نامیدند.

مسوولانی كه با تدارك این تحریك‌ها زمینه‌سازحوادث خونین شنبه شدند باید پاسخگو باشند و با ضرب و زور رادیو و تلویزیون و زندان نمی‌توان جای شاكی و متهم را عوض كرد.

درخطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای (29خرداد1388) آمده است: «درداخل كشور هم عوامل این عناصر خارجی به كار افتادند و خط تخریب خیابانی شروع شد؛ خط تخریب، خط آتش سوزی، اموال عمومی را آتش بزنند، حریم كسب و كار مردم را ناامن كنند، شیشه های دكان مردم را بشكنند، اموال بعضی از مغازه ها را به غارت ببرند، امنیت مردم را از جانشان و مالشان سلب كنند؛ امنیت مردم مورد تطاول اینها قرارگرفت. این ربطی به مردم و طرفداران نامزدها ندارد، این مال بدخواهان است، مال مزدوران است، مال دست نشاندگان سرویسهای جاسوسی غربی و صهیونیست است.»

«من از همه میخواهم به این روش خاتمه بدهند. این روش، روش درستی نیست. اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئولیت تبعات آن، هرج و مرج آن،به عهده آنهاست...این تصور هم غلط است كه بعضی خیال كنند با حركات خیابانی، یك اهرم فشاری علیه نظام درست می كنند و مسئولین نظام را مجبور می كنند، وادار می كنند تا به عنوان مصلحت، زیربار تحمیلات آنها بروند. نه، این هم غلط است. اولا تن دادن به مطالبات غیرقانونی، زیرفشار، خود این، شروع دیكتاتوری است. این اشتباه محاسبه است؛ این محاسبه غلطی است. عواقبی هم اگر پیدا كند، عواقبش مستقیما متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهدشد. اگر لازم باشد مردم آنها را هم در نوبت خود و وقت خود خواهند شناخت.»

این شیوه برخورد تهدید آمیز با کسانی بود که خواسته روشنی داشتند و می گفتند کار ساده ای مانند تطبیق کدملی رای دهندگان ثبت شده در دسته های تعرفه های رأی با کدملی موجود در رایانه سازمان ثبت احوال انجام گردد اما با جار و جنجال و پیشنهاد های اغوا کننده ای مانند شمارش ده درصد صندوق هایی که سه هفته بود نزد وزارت کشور بود و هر کاری می خواستند با آن کرده اند افکارعمومی را از پیشنهادات اصلاح طلبان منحرف می کردند و به خشونت ها ادامه می دادند.

تهدید به خشونت و مقابله:

برای تحریک احساسات حامیان خود و نشان دادن اینکه برای مقابله با معترضان (نه شنیدن حرف آنان و داوری بیطرفانه) تا پای جان ایستاده است خطبه ها با سخنان زیر تمام شد«یك خطاب آخری هم عرض كنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه): ای سید ما! ای مولای ما! ما آنچه باید بكنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندك آبرویی هم دارم كه این را هم خود شما به ما دادید؟ همه اینها را من كف دست گرفتم، در راه این انقلاب و درراه اسلام فدا خواهم كرد؛ اینها هم نثار شما باشد. سید ما، مولای ما، دعا كن برای ما؛ صاحب ما توئی؛صاحب این كشور توئی، صاحب این انقلاب توئی، پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعای خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانی بفرما»( كیهان چهارشنبه 3 تیر 1388- شماره 19394(

«اگر قرار باشد بعد از هر انتخاباتی آنهایی كه رأی نیاورند، اردوكشی خیابانی بكنند، طرفدارانشان را بكشند به خیابان؛ بعد آنهایی كه رأی آورده اند هم، در جواب آنها، اردوكشی كنند، بكشند به خیابان، پس چرا انتخابات انجام گرفت؟ تقصیر مردم چیست؟ این مردمی كه خیابان، محل كسب و كار آنهاست، محل رفت وآمد آنهاست، محل زندگی آنهاست، اینها چه گناهی كردند؟ كه ما می خواهیم طرفدارهای خودمان را به رخ آنها بكشیم؛ آن طرف یك جور، این طرف یك جور. برای نفوذی تروریست- آن كسی كه می خواهد ضربه تروریستی بزند- مسئله او مسئله سیاسی نیست؛ برای او چه چیزی بهتر از پنهان شدن درمیان این مردم؛ مردمی كه می خواهند راهپیمایی كنند یا تجمع كنند. اگر این تجمعات پوششی برای او درست كند، آنوقت مسئولیتش با كیست؟ الان همین چند نفری كه در این قضایا كشته شدند؛ از مردم عادی، ازبسیج، جواب اینها را كی بناست بدهد؟ واكنشهایی كه به اینها نشان داده خواهدشد- تو خیابان ازشلوغی استفاده كنند، بسیج را ترور كنند، عضو نیروی انتظامی را ترور كنند- كه بالاخره واكنشی به وجود خواهدآورد، واكنش احساسی خواهدبود. محاسبه این واكنشها با كیست؟»

قانون ستیزی رهبر در انتخابات ، ریشه اصلی درگیری ها و خونریزی ها:

آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه گفتند:«قانون فصل الخطاب است؛ قانون را فصل الخطاب بدانید. انتخابات اصلا برای چیست؟ انتخابات برای این است كه همه اختلافها سرصندوق رأی حل و فصل بشود. باید در صندوقهای رأی معلوم شود كه مردم چی می خواهند، چی نمی خواهند؛ نه در كف خیابانها» اما کسی که نخستین گام را برای قانون شکنی برداشت و موجب شد نامزدها و مردم مطمئن شوند که اعتراضات و شکایت بی حاصل است وتصمیم به رئیس جمهور شدن احمدی نژاد از قبل اتخاذ شده است شخص رهبری بود.

شاه بیت فرمایشات ایشان در نماز جمعه تاکید بر رعایت قانون بود. سخنی که این روزها بارها دررسانه ملی! از زبان دیگران هم مطرح شده است تا معترضان را قانون شکن جلوه دهند اما اعتراض ها فقط و فقط بخاطر این بود که در تمام مراحل انتخابات، قانون شکسته شده است و مدارک و دلایل آن تفصیلا در اختیار شورای نگهبان قرار گرفت و منتشر هم شد. تاکید بر رعایت قانون مغتنم بود و به همین دلیل این پرسش به وجود می آید که چرا ایشان برخلاف قانون عمل کرد و با ایجاد بی اعتمادی مطلق راه را برای درگیری مفتوح ساخت. طبق ماده 80 قانون انتخابات ریاست جمهوری، كسانی كه از نحوه برگزاری انتخابات شكایت داشته باشند ، می توانند ظرف سه روز از تاریخ اخذ رأی شكایت مستند خود را به ناظرین شورای نگهبان یا دبیرخانه این شورا نیز تسلیم دارند. وطبق ماده 79 این قانون نیز مقرر می دارد که شورای نگهبان ظرف یك هفته و در صورت ضرورت حداكثر ده روز پس از دریافت نتیجه انتخابات ریاست جمهوری نظر قطعی خود را نسبت به انتخابات انجام شده به وزارت كشور اعلام و وزارت كشور از طریق رسانه های گروهی نتیجه نهایی را به اطلاع مردم خواهد رساند و پس از آن است که از نظر قانونی می توان فرد منتخب را رئیس جمهور نامید، اما برخلاف نص صریح قانون درست یک روز پس از اعلام نتایج و قبل از رسیدگی شورای نگهبان به اعتراضات و شکایات و صحه گذاشتن آن بر انتخابات ، مقام محترم رهبری فرمودند "انتخابات 22 خرداد، با هنرنمائی ملت ایران، نصاب تازه‌ئی در سلسله‌ی طولانی انتخابهای ملّی پدید آورد. مشاركت بیش‌از هشتاد درصدی مردم در پای صندوقها و رأی بیست‌وچهار میلیونی به رئیس جمهور منتخب، یك جشن واقعی است."آیا این سخنان تنفیذ زودهنگام نیست؟

در همین خطبه ها ضمن اینکه دیگران را از اجتماعات اعتراض آمیز که طبق اصل 27 قانون اساسی حق ملت است نهی فرمودنداعلام کردند اگر کسی اعتراضی دارد از مجاری قانونی پیگیری کند اما در همین سخنان تاکید داشتید که نتیجه انتخابات همین است که اعلام شده و امکان تغییر آن وجود ندارد و بدون توجه به انبوه دلایل و مدارک نامزدها درباره اشکالات موجود در انتخابات مجددا بر 24 میلیون رای یک نامزد صحه گذاشتید در حالی که هنوز هم شورای محترم نگهبان نظر قطعی خود را اعلام نکرده است. به عبارت ساده ، فرموده اند معترضین از طریق قانونی شکایت خود را پیگیری کنند اما مطمئن هم باشند که به جایی نمی رسد. بنابراین توصیه ایشان مفهومی جز تسلیم شدن بدون دلیل به نتایج اعلام شده ندارد. اگر فقط یک نفر معترض بود شاید شایبه ای در آن القا می شد اما هر سه نامزد دیگر و حتی نامزدی که به رئیس فعلی دولت تبریک گفته معترض بوده و مدارکی متقنی برای اثبات تقلب ارائه کرده اند. ما با کدام حجت شرعی و قانونی مجاز هستیم تسلیم نتایج نادرست اعلام شده شویم.

اشتباه تایید شمار آراء اعلام شده که درست ساعاتی پس از انتخابات صورت گرفت وقتی که تکرار شد نشان داد دیگر یک اشتباه نیست بلکه یک جباریت است زیرا پس از بروز اعتراضات هم ایشان در همان خطبه های 29 خرداد با وجود اینکه دم از قانون می زد بازهم علیرغم اینکه هنوز شورای نگهبان شکایت را بررسی نکرده و نظر خود را اعلام نکرده بود بر رای 24 میلیونی احمدی نژاد تاکید کرد و گفت:«خط انقلاب، چهل میلیون رأی دارد؛ نه بیست وچهارونیم میلیون كه رأی به رئیس جمهور منتخب است. چهل میلیون به خط انقلاب رأی دادند». این حرف نشان داد علیرغم اینکه به معترضان می گوید باید اعتراض خود را از راه قانونی پیگیری کنید تا تظاهرات خیابانی اما در همان خطبه ها نیز پیشاپیش اعلام می کند که رای احمدی نژاد همان 24 میلیون است و علاوه بر این اعلام می کند که این نتایج تغییر نخواهد کرد و دستکاری نخواهد شد چون اعتماد مردم را از بین می برد:«دشمنان همین اعتماد مردم را هدف گرفته اند؛ دشمنان ملت ایران می خواهند همین اعتماد را درهم بشكنند. این اعتماد بزرگترین سرمایه جمهوری اسلامی است، می خواهند این را از جمهوری اسلامی بگیرند؛ می خواهند ایجاد شك كنند، ایجاد تردید كنند درباره این انتخابات و این اعتمادی را كه مردم كردند، تا این اعتماد را متزلزل كنند.

دشمنان ملت ایران می دانند كه وقتی اعتماد وجود نداشت، مشاركت ضعیف خواهد شد؛ وقتی مشاركت و حضور در صحنه ضعیف شد، مشروعیت نظام دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها این را می خواهند؛ هدف دشمن این است. می خواهند اعتماد را بگیرند تا مشاركت را بگیرند، تا مشروعیت را از جمهوری اسلامی بگیرند. این، ضررش بمراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس بیشتر است. این، آن چیزی است كه با هیچ خسارت دیگری قابل مقایسه نیست. مردم بیایند در یك چنین حركت عظیمی اینجور مشتاقانه حضور پیدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كردید به نظام اعتماد كردید؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن این را می خواهد.

این خط را از پیش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پیش از این. من اول فروردین در مشهد گفتم هی دارند دائماً به گوشها می خوانند، تكرار می كنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. می خواستند زمینه را آماده كنند. من آن وقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم این حرفی را كه دشمن می خواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوئید. نظام جمهوری اسلامی مورد اعتماد مردم است. این اعتماد آسان به دست نیامده، سی سال است كه نظام جمهوری اسلامی با مسئولانش، با عملكردش، با تلاشهای فراوانش توانسته این اعتماد را در دل مردم عمیق كند. دشمن می خواهد این اعتماد را بگیرد... خواستند كام شما را تلخ كنند و نگذارند بالاترین نصاب مشاركت جهانی را دنیا به نام شما ثبت كند. خواستند این كارها را بكنند؛ اما به نام شما ثبت شد. نمی شود آن را دستكاری كرد»
بنابراین شورای نگهبان نیز برفرض اینکه می خواست بی طرف باشد با وجود تکرار و تاکید ایشان از فردای انتخابات در مورد میزان آرا و نتایج آن دیگر راهی جز تایید نداشت چون جسارت رعایت قانون را که مقابله کردن با رهبر بود را ندارد.

قانون ستیزی رهبر:

حضرت امام خمینی(ره) در کتاب ولایت فقیه فرموده اند: «حکومت اسلام حکومت قانون و حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست . همه افراد از رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند». «حاکم در حقیقت قانون است و همه در امان قانونند». علیهذا قانون، خون جاری در رگ های نظام اسلامی است اما آیا در این سال ها قانون نقض نشده است؟ آیا توقیف یا لغو مجوز بیش از دویست نشریه در چندسال اخیر که بسیاری از آنها قبل از محاکمه، توقیف شدند و یا در محاکمات آنها قانون نادیده گرفته شد (در صورت لزوم تمام موارد را با دلایل و مدارک اعلام خواهیم کرد) و نظرمقامات بلند پایه قضایی هم در بسیاری از این موارد نادیده گرفته شد قانون شکنی نبود و سزاوار اعتراض نیست؟ اگر لازم بدانید صدها مورد قانون شکنی آشکار و نقض گسترده حقوق شهروندان را با دلایل و مدارک ارائه خوام داد که متاسفانه یک بار هم مورد اعتراض واقع نشده اند و اگر شده بود کار ما امروز به اینجا نمی رسید.
بازداشت های گسترده پس از اعلام نتایج انتخابات چه معنایی داشت؟ در حالی که بسیاری از شخصیت های برجسته کشور که التزام قلبی و عملی شان به کشور و نظام بیش از کسانی است که در 4 سال اخیر نظام را با بحران روبرو کرده اند و جرمی جز تلاش برای افزایش مشارکت مردم نداشته اند دستگیر می شوند و در دستگیری آنها قانون حقوق شهروندی مصوب مجلس و شورای نگهبان زیر پا گذاشته می شود و افرادی که با یک احضاریه با پای خود به هر مرجعی می آمدند شبانه و سحرگاه برخلاف اصول 32 و 37 قانون اساسی و قانون حقوق شهروندی بازداشت می شوند که ممنوعیت قانونی دارد و باز هم برخلاف قانون به آنها چشم بند زده می شود تا توهین و تحقیر کنند آیا این رفتارهای قانون شکنانه سزاوار اعتراض نیست؟ چرا آقای خامنه ای متعرض این بازداشت ها و خشونت ها و قتل ها و قانون شکنی های گسترده در جریان دستگیرها نشدند؟ چرا نام دهها تن از شهروندان عادی که بازداشت شده اند اعلام نمی گردید و اجازه وکیل داشتن که طبق اصل 35 قانون اساسی وبند 3 قانون حقوق شهروندی و ماده واحده مصوب مجمع تشخیص مصلحت درسال 1370 که دادرسی بدون وکیل را باطل می داند و نیزطبق سایر قوانین،حق آنهاست به آنها داده نشد؟ آیا اینها قانون شکنی نیست؟

اعترافات:

در اعترافات افراد بازداشت شده، جملاتی با شباهت فراوان به سخنان زیر از [آیت الله] آقای خامنه ای به چشم می خورد: «ساز و كارهای قانونی انتخابات در كشور ما اجازه تقلب نمی دهد. این را هر كسی كه دست اندركار مسائل انتخابات هست و از مسائل انتخابات آگاه است، تصدیق می كند؛ آن هم در حد یازده میلیون تفاوت! یك وقت اختلاف بین دو رأی، صدهزار است، پانصدهزار است، یك میلیون است، حالا ممكن است آدم بگوید یك جوری تقلب كردند، جابه جا كردند؛ اما یازده میلیون را چه جور می شود تقلب كرد!». این شباهت حیرت انگیز نشان می دهد که هدف از بازداشت اصلاح طلبان این بود که آنان را در شرایط زندان و شکنجه مجبور کنند اظهارات ایشان را در نماز جمعه تصدیق نمایند و این عملی باطل و گناه و مجرمانه است.

هزار سال است فقهای شیعه اقرار در زندان و در شرایط خوف را باطل می دانند و قوانین رسمی کشور هم آن را بی اعتبار می داند اما در دوره زعامت آقای خامنه ای بارها اشخاصی را به بند کشیده و اقاریر آنها را با هدف های سیاسی از رسانه متعلق به ملت بدون اذن ملت پخش کرده اند هر چند برخلاف شرع و قانون بوده است. در حوادث اخیر نیز عده ای از شخصیت ها و جوانان را به زندان برده و تحت شکنجه جسمی و یا شکنجه روحی قرار داده و از زندان به همراه مامور به بیدادگاه فرمایشی و خلاف شرع آوردند تا آنچه را به آنها دیکته شده بود در مورد پیوند با منافقین و بیگانگان و غیره بر زبان آورند. حال آنکه اگر خود جناب آقای خامنه ای را هم فقط یک هفته به همین سلول ها ببرند به مسائلی بیش از اینها اعتراف خواهند کرد.

تحریف واقعیات:

درخطبه های تاریخی ایشان با اشاره به جنایت هواداران ایشان در کوی دانشگاه به گونه ای سخن گفته شده است که گویی هم آنها که مضروب و مجروح و کشته شدند بسیجی بودند و هم آنانکه کشته اند زیرا می گویند: «انسان دلش خون می-شود از بعضی از این قضایا؛ بروند توی كوی دانشگاه، جوانها، دانشجوها را- آن هم دانشجوهای مؤمن و حزب اللهی را، نه آن شلوغ كن ها را- مورد تهاجم قرار بدهند، آنوقت شعار رهبری هم بدهند! دل انسان خون میشود از این حوادث». مضمون کلام هم این است که گویا اگر اگربه خانه دانشجویان حمله کرده و معترضان را می زدند اشکالی نداشت. آیا اطلاع ایشان از حادثه خونین کوی دانشگاه از منابع موثق بود؟ اگر از ماهیت مهاجمان اطلاع نداشتند به گزارش کمیته حقیقت یاب مجلس شورای اسلامی مراجعه می کردند تا معلوم شود در این چند روز معترضان به انتخابات اغتشاش و جنایت کردند یا مدافعان دولت کنونی و همان لباس شخصی هایی که سال هاست در کمال امنیت ، امنیت را از مردم سلب کرده خشونت می آفرینند. همان کسانی که عضو شورای شهر را ترور می کنند و مجازات نمی شوند و کوی دانشگاه را در سال 87 به خون کشیدند و تبرئه شدند.

شکستن حریم خصوصی مردم:

در حوادث اخیر گزارش های وافره ای واصل گردیده است مبنی براینکه اگر مردم از چنگ مهاجمان امنیتی یا لباس شخصی به خانه ای گریختند ماموران به آن خانه یورش برده و پناه بردگان و صاحبان خانه را با ضرب و شتم دستگیر کرده اند. همچنین در موارد بسیاری اتفاق افاده است که به خانه کسانی که تنها پناه خود را الله اکبر گفتن بر بام خانه می دانستند حمله ور شده و با خشونت آنها را دستگیر کرده و با خود برده اند. از میان این خشونت ها ماجرای حمله به مجتمع مسکونی سبحان به صحن مجلس کشیده شد و کمیته حقیقت یاب مجلس گزارش تکان دهنده اش را منتشر کرد اما گوش شنوایی وجود نداشت. این حادثه غریبی است که روی بدترین جانیان را سفید کرده است زیرا خانه و حریم خصوصی مردم پناهگاه امن مردم بوده است اما ماموران استبداد می خواهند به مردم بگویند هیچ حریم امنی وجود ندارد و مردم حتی درخانه خودشان هم مرعوب باشند. این جرم در برابر چشمان دیگران صورت گرفت.

حرمت بیماران:

در شرع مقدس اسلام بر حرمت بیماران سفارش شده است به نحوی که حتی در جنگ با کفار نیز اگر برمریضی دست یافتند مجاز به آسیب رساندن به او و اسارتش نیستند. این حکم از پیش از اسلام نیز وجود داشت و قاطبه شیعیان در هزار سال مرثیه خوانی اهل بیت عصمت و طهارات علیهم السلام کرارا از لسان اهل منبر و وعظ استماع فرموده اند که در دشت خونین کربلا هنگامی که سپاه یزید چنان جنایت و قساوتی درباب خانواده و اصحاب امام مظلوم روا داشتند اما هنگامی که به امام زین العابدبن بیمار، چهارمین امام شیعیان، رسیدند هیچ صدمه ای به آن وجود مبارک نزدند اما در حوادث اخیر جهانیان شاهد بودند که چگونه سعید حجاریان را که به ضرب گلوله یکی از همین کودتاگران در چند سال پیش تا آستانه مرگ رفت و زنده ماندن او توام بود با رنج معلولیت و بیماری و ناتوانی در راه رفتن و تکلم و نوشتن و ... و تحت مراقبت دائمی پزشکی بود به اسارت گرفته شد به نحوی احساسات برخی از موافقان کودتا را هم جریحه دار کرده بود. البته بیماران متعدد دیگری هم در میان بازداشت شدگان بودند.

بنابر آنچه تسطیر یافت مضاف بر تخلفات و مظالم گسترده سال های اخیر که باید مبسوطا در رساله شکواییه دیگری به آن پرداخت، مسئول اصلی بروز بی اعتمادی و درگیری و خشونت ها و کشتارها و زندان ها در انتخابات اخیر، شخص آقای خامنه ای است و صلاحیت بقای در این مقام را ندارد.

مولا علی از ربوده شدن خلخال از پای یك زن یهودی گریست و فرمود اگر مسلمانی به خاطر این ستم در سایه حكومت اسلامی،بمیرد سزاوار است وامام خمینی(ره) ا ین داستان را هم به عنوان نمونه دیگری از جلوه‌های الگوی حكومت اسلامی در سال 57 ذكر كردند. (كوثر ج 3 ص )

علهیذا در برابر حوادث مؤلمه اخیره، همه حضرات مسئول و مکلف بوده و مجاز به غمض عین نیستند وگر نه شریک آن مظالم خواهند بود. ترس از قدرت و ترس از مخلوق شرک است و عذر مقبولی به درگاه حضرت حق نخواهد گردید.

همانطور که حضرات وقوف دارند در جریان مظالم سال های اخیر و خصوصا ماههای اخیر جناب [آیت الله] آقای خامنه ای شرایط مندرج در اصول پنجم و یکصد ونهم را از دست داده اند و مطاق اصل یکصد و یازده قانون اساسی جمهوری اسلامی خبرگان موظف به برکناری وی هستند و با توجه به اینکه چنین شخصی منعزل است هرنوع تعلل شما که منجر به ادامه وضع موجود و تبعات بعدی خواهد بود مسئولیت دنیوی و اخروی آن مستقیما بر عهده شما خواهد بود.

جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه قم، اصفهان و مشهد

24 مرداد