حقوق تجزیه ناپذیر و غیر قابل انتقالند . از اینرو حقوق را نمی شود تقسیم کرد و از بخشی از آن برخوردار شد و یا بخشی یا تمام آن را به دیگری داد و خود از آن محروم ماند.حقوق ذاتی هر انسانی است تنها بایدخود بدان عمل کنیم.
من باب نمونه حق انتخاب و یا حق ازدواج و یا حق زندگی قابل تجریه و یا انتقال نیستند.کسی نمیتواند به دیگری بگوید به جای من انتخاب کن و یا زندگی کن و نفس بکش و یا به جای من ازدواج کن !و یا من تنها نصف روز نفس میکشم و زنده هستم و نیمه انتخاب و یا ازدواج و یا زندگی میکنم و یا به حد اقل زندگی و یا ازدواج و یا انتخاب راضی ام! از این حقوق باید مثل بقیه حقوق به تمامه برخوردار شد .جدای از آن آیا کسی حاضر است بین همسر بد و همسر بدتر یکی را انتخاب کند ؟ یا اینکه همیشه آدمی سعی می کند که همسر خوبی را انتخاب نماید و اصل رابر خوب و خوبتر می گذارد ؟ البته بعضی مواقع بر اثر آموزش غلط ، آدمی به بد هم به قول معروف قانع می شود .و خشت کج از همینجا گذارده میشود که انسان بدست خودش خود را از حق خود در انتخاب بهترین محروم می کند و می گذارد قدرتها به وی بدترو بدترینها را تحمیل نمایند. در باره بقیه حقوق هم به همین صورت است . اگر آدمی از حقوق خود غافل شود ، مطیع دروغ استبداد شده است .البته در مورد انتخاب می شود بین بد و بدتر هم انتخاب کرد ولی انسان باید بداند آنوقت در محدوده زور خود را اسیر کرده و از آزادی محروم شده است. چرا که آزادی انتخاب واقعی بین خوب و خوبترین است . آدمی باید به خود بیاموزد که حق دارد از بهترینها برخوردار باشد و نیز بداند وقتی به جزئی از حق راضی شد ، این استبداد و قدرت را است که جانشین تصمیم خود کرده است لذا بگمان بدست آوردن جزئی از حق خود ،خود را از همه حقوق محروم کرده است.
در "انتخابات "22 خرداد یعنی دهمین دوره ریاست جمهوری ، مردم بین 4فرد انتخاب شده از طرف رهبری نظام حاکم امکان آن را داشتند که یکی را انتخاب کنند . احمدی نژاد با کارنامه چهار ساله ظلم و ستم و فشار و گرانی و فساد و تزویر از یک طرف و موسوی با داشتن 8 سال سابقه نخست وزیری خامنه ای در دوران جنگ و گرانی و خفقان و اعدامهای دهه مخوف 60 ومسئولیت و سکوت وی در قبال آن همه تعدی و تجاوز و کشتار از طرف دیگر که به قول آقای جلایی پور در مناظره با آقای ابطحی در قبل از "انتخابات"، به این علت که وی برای جوانها ناشناخته است امکان رای آوری وی بیشتر است !!( جلایی پور عدم شناخت جوانان را از این گذشته آقای موسوی را مثبت تلقی می کرد!) . و نیزکروبی که دو دوره ( مجلس سوم و ششم )ریاست مجلس را داشته و در دوران خاتمی بعد از بسته شدن 22 روزنامه به دستور رهبر یعنی خامنه ای به تمامی نمایندگان" پوزبند" زد تابدون اعتراض حکم حکومتی " رهبر" را بپذیرند و نفر چهارم رضایی که سردار مطیع رهبری و کسی است که جزو مسئولین ادامه جنگ 8 ساله و رساندن جنگ تا نقطه شکست و تن دادن به امضای قرار داد آتش بس با عراق در ضعیفترین دوران نظامی و اقتصادی وقبولاندن پایان جنگ به رهبرش خمینی بود .
اما مردم در توضیح انگیزه و علت شرکتشان در "انتخابات" نه بزرگ به کاندیدای رهبر و مافیای حاکم بر کشور گفتن را دلیل می آوردند . در حین رای گیری طبق گفته ستاد انتخابات وزارت کشور در 3 ساعت اول رای گیری 5 میلیون رای به صندوقها ریخته شده است . یعنی هر یک دقیقه و 37 ثانیه یک رای داده شده است بر اساس زمان رای گیری در تهران 14 ساعت و در شهرستانها 13 ساعت ، تنها 22 میلیون در کشور می توانسته اند رای بدهند .
حال اگر فرض کنیم که هر ایرانی توانسته در یک دقیقه یک رای به صندوق بریزد از 32000 صندوق ثابت حدود 24 میلیون و 500 هزار رای و از 14 هزار صندوق سیار در هر 5 دقیقه یک رای حدود 2/2 میلیون رای اخذ خواهد شد که در مجموع 26 میلیون و 700 هزار نفر رای داده اند . رژیم مدعی است که 39 میلیون رای به صندوقها ریخته شده است . بدین ترتیب دست رژیم و مافیای حاکم برای ریختن بیش از 12 میلیون رای به نفع احمدی نژاد باز بوده است .
ما جزو آن دسته از افرادی بودیم که می گفتیم نباید پای صندوقهای رای رفت چرا که با تحریم به جهانیان نشان میدهیم که ما موافق نظام نیستیم و آن را به مشروعیت نمی پذیریم . باید نه آگاهانه به کل نظام ولایت فقیه گفت .نه ای که امروز طی شکل گیری جنبش مردم در ایران شاهد قوت گرفتن هر روزه آنیم . مردم با تصور اینکه می شود در چهارچوب این نظام با دادن رای، نه گفت، به میدان رفتند و صفهای طویلی را در پای صندوقها به جهان نشان دادند .
بعد از افتضاح تقلب بزرگ ، خامنه ای و احمدی نژاد این حضور مردم در پای صندوقهای رای را به" 40 ملیون ایرانی با رفتن پای صندوقهای رای به جهان نشان دادند که موافق نظام و رهبری می باشند" تعبیر کردند.
آیا واقعا تنها مشکل مردم تقلبی است که انجام شده است ؟ اگر آقای موسوی همچون دوره آقای خاتمی که مردم به ناطق نوری رای نه دادند و به خاتمی آری و به اصطلاح تو دهنی به رهبر زدند ،رای می آورد ، تمامی مشکلات مردم که توسط نظام حاکم ایجاد شده حل می شد ؟ آیا در دوران 8 ساله آقای خاتمی مشکلات مردم حل شد و از قدرت رهبری کم گردید ؟
وقتی به ماهیت مشکلات جامعه فکر می کنیم نبایستی در ذهن خود به مقایسه با بدتر که احمدی نژاد است بپردازیم . بلکه شایسته آن است که مقایسه را با زمان برخورداری از حق مسلم مردم یعنی در نظامی مردم سالار انجام دهیم. دوران آقای خاتمی هر آنچه اصلاحات انجام شد به نفع گسترش ید ولی فقیه انجام پذیرفت و نه در راستای احقاق حقوق مردم. انواع حکم حکومتی ها را که تا قبل از آن خامنه ای صادر نکرده بود، در این دوره صادر کرد. قتلهای زنجیره ای بستن فله ای روزنامه ها و ضرب و شتم دانشجویان و... همه دلیل بر این امرند که این نظام تحمل اصلاحاتی که در راستای حقوق مردم باشد را تاب ندارد بلکه تنها اذن انجام آن سری از اصلاحاتی را میدهد که به گسترش اقتدار نظام منجر شود.
با رای دادن به موسوی و انتخاب او در چهارچوب این نظام مشکل برای مردم حل نمی شد. نظام استبدادی یک مکانیسم دارد و آن مکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی می باشد. یعنی آن دسته از افراد و افکار را که بتواند کاملا در خود جذب و مطیع نماید، جذب و بقیه را دفع می کند. در وضعیت فعلی ولی فقیه حتی خودیها که اصلاح طلبها باشند را هم نمی تواند تحمل کند. حتی آقای موسوی که تایید صلاحیت کرده را تاب تحمل ندارد. هرکس ذره ای بر خلاف میل رهبر نظام عمل کند در موقعیت دفع قرار می گیرد. این زمان، زمان نزدیک شدن مرگ استبداد است.
جهت روشنتر شدن تصلب چهارچوب نظام حاکم و خطا بودن افکاری که ماندن در این چهارچوب را هنوز در سر دارند و لزوم جهت گیری جنبش به بیرون رفتن از نظام ولایت فقیه، جای دارد واقعیت را آنجور که هست ببینیم و اختیارات واقعی رهبری این نظام را با هم مرور کنیم: شایسته یاد آوری است که در پیش نویس قانون اساسی در ابتدای انقلاب بندی در باره رهبر و ولی فقیه وجود نداشت و آن پیش نویس بنا بود به رای مردم گذاشته شود و در صورت پذیرش ،در کشور به اجرا درآید . آقای خمینی بر خلاف وعده قبلی در به رای گذاشتن پیش نویس، با تشکیل مجلس خبرگان موافق شد و کسانی مثل حسن آیت وبهشتی و... اصل 110 را در قانون اساسی گنجاندند و قانون اساسی دارای رهبر شد .اما ولایت فقیه هنوز در آن دوران حق نظارت داشت و نه اختیار. در سال 68 با تجدید نظر در قانون اساسی ،ولی فقیه صفت مطلقه نیز یافت و دارای اختیارات بی شماری به شرح ذیل شد:
اختیارات رهبری در قانون اساسی فعلی:
1-اصل 110، ردیف دوم: « نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام ».
2-اصل 110، ردیف هفتم : « حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه ».
3-اصل110، ردیف هشتم : « حل معضلات نظام که از طریق عادی قابل حل نیست ، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام ».
« مقام رهبری و قوۀ قانونگذاری »:
1- انتخاب فقهای شورای نگهبان :
اصل93ـ « مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصویب اعتبارنامۀ نمایندگان ».
2- انتخاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام :
اصل 112ـ « ...اعضای ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبری تعیین می نماید ».
فرمان همه پرسی :
اصل 110، ردیف سوم : « فرمان همه پرسی ».
توضیح : با توجه به اینکه همه پرسی و مراجعه به آراء عمومی به سه صورت امکان پذیر است:
1- همه پرسی تقنینی : یعنی در مسایل مهم قانونگذاری به آراء عمومی مراجعه شود.
2- همه پرسی سیاسی : یعنی برای اتخاذ تصمیمات سیاسی مهم و فوق العاده برای جلب اعتماد مردم به آراء عمومی مراجعه شود.
3- همه پرسی اساسی : یعنی برای تجدید نظر در قانون اساسی به آراء عمومی مراجعه شود.
در اینجا سؤالی مطرح می شود:
مراد از همه پرسی در اصل 110 کدامیک از اقسام همه پرسی است ؟
پاسخ: با توجه به اصل 177که بیان می دارد : «...مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب زیر پیشنهاد می نماید ... مصوبات شورا پس از تأیید و امضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی به تصویب اکثریت مطلق شرکت کنندگان در همه پرسی برسد.»
4- دستور بازنگری در قانون اساسی و تأیید مصوبات شورای باز نگری :
اصل 177 به سه مورد از اختیارات رهبری در مورد بازنگری در قانون اساسی تصریح می کند:
1- دستور بازنگری .2 - انتخاب اعضای شورا. 3 - تأیید مصوبات شورا.
مقام رهبری و قوۀ مجریه :
اصل 113 بیان می دارد : « ریاست قوۀ مجریه جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می شود با رئیس جمهور است . »
اموری را که مقام رهبری در ارتباط با قوۀ مجریه مستقیما بر عهده دارد به شرح زیر است :
1- تعیین صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری :
اصل 110، ردیف نهم : « صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می آید ، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دور اول به تأیید رهبری برسد.»
2- امضای ( تنفیذ ) حکم ریاست جمهوری :
اصل 110، ردیف نهم : « امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم...»
3- عزل رئیس جمهور :
اصل 110 ، ردیف دهم : « عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل 89».
4- فرماندهی کل نیروهای مسلح :
اصل 110، ردیف 4 : « فرماندهی کل نیروهای مسلح».
نصب ، عزل و قبول استعفای فرماندهی کل نیروهای مسلح
5- اعلان جنگ و صلح وبسیج نیروها :
اصل 110 ، ردیف 5 : « اعلان جنگ و صلح وبسیج نیروها». 6- نصب، عزل و قبول استعفای رئیس ستاد مشترک :
7-نصب،عزل و قبول استعفای فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
8-نصب، عزل و قبول استعفای فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.
9- انتخاب دو نماینده در شورای عالی امنیت ملی.
10 – تأ یید مصوبات شورای عالی امنیت ملی .
اصل 176: « ...مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تأیید مقام رهبری قابل اجرا است.».
بند چهارم ـ مقام رهبری و قوۀ قضائیه :
1-نصب ، عزل و قبول استعفای عالی ترین مقام قوۀ قضائیه
3- عفو یا تخفیف مجازات محکومین
اصل 110، ردیف 11: « عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوۀ قضائیه » .
بند پنجم ـ مقام رهبری و صدا و سیما :
اصل 175 : « نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مقام رهبری است».
سوال اینجاست که جدا بر این همه اختیارات رهبر، رئیس جمهوری در کشورچه کاره است؟ حتی اگر آقای موسوی باشد.آیا جز این است که در واقع امر او مطیع رهبری باید باشد؟ از یاد نبریم که در تعیین سیاست خارجی و نیز تعیین وزیر واواک نیز نظر رهبر حرف اول را می زند!سیاستهای کلی اقتصاد کشور را هم رهبر تعیین می کند. بنیاد مستضعفین بعنوان بزرگترین بنیاد اقتصادی و در حقیقت بنیادهای شش گانه تحت نظر مقام رهبری هستند و از دادن مالیات معاف می باشند. بنا بر گفته رفیق دوست رئیس سابق بنیاد مستضعفان 40 درصد اقتصاد کشور در اختیار این بنیاد است. پس رهبر از نظر قدرت مالی و مافیایی که با او همکاری می کنند، حد اقل سیطره بر 40 درصد اقتصاد کشور را دارد. از اینرو می شود گفت رهبر یعنی خامنه ای اختیارات و قدرتش حتی بیش از شاهی شده است که مردم یک بار سعی کردند با انقلابشان او را بی اختیار و خود را حاکم بر سرنوشت خویش کنند. سوال اساسی اینجاست که چه کسی باید عوض شود؟ خامنه ای یا احمدی نژاد؟ و چه کسی می خواهد جانشین وی در این نظام با این اختیارات بشود؟ مجتبی پسر خامنه ای یا آقای موسوی؟ اگر فرد تغییر یابد آنهم در هر مقامی ولی در ساختار این نظام کوچکترین تغییری رخ ندهد، آیا بااین مقداراختیارات رهبر مشکلات مردم حل میشود؟! وقتی آقای موسوی اعلام می نماید هنوز باید در چهار چوب همین قانون اساسی عمل کرد، واصول مغفول مانده در مورد حقوق مردم را زنده نمود،آیا به این سوال پاسخ میدهند که بااین حجم از اختیارات رهبر برای مردم حقوقی مانده است که مغفول مانده باشند؟ آیا صرف همین حجم از اختیارات رهبر به معنای کاستن از کیفیت و کمیت حق حاکمیت ملی و نقض کامل آن نیست؟ این امر که آقای موسوی از سر اضطرار و ترس مهر خروج از نظام خوردن، بر قانون اساسی تکیه می کند و یا جدا بدان باور دارد، دردی از مردم را دوا نم یکند. حق آن است که بایستی با مردم رو راست بود و به سوالات اساسی پاسخ گفت که در قانون اساسی فعلی امثال آقای موسوی به جز تغییرات جزئی از قبیل احیای سازمان برنامه بودجه و حتی نداشتن حق برداشتن گشتهای ارشاد،( اختیار نیروهای انتطامی هم با رهبری است!) تا چه حد از اطاعت مطلق ازرهبری نظام میتواند تن زند؟! و آیا در واقع قانون اساسی فعلی ناقض اصل حاکمیت ملی نیست؟ اگر نه، بر مبنای چه استدلالی؟ واگرآری پس از چه رو به مردم توصیه میشود درهمین چهارچوب نظام حاکم بمانند و آن را ترک نگویند؟
و اگر شرایط ایران نیازمند تغییر است،آن تغییر اساسی کجا باید انجام شود؟
البته جنبش راه خود را می رود. براستی منظور مردم از شعار" مرگ بر دیکتاتور" و "مجتبی بمیری -رهبری را نبینی"و "استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی " نشانه گرفتن رهبری نظام ولایت فقیه نیست؟
امروز ایران کدام دوران را تداعی می کند ؟
حکومت سلطنتی که شاه در صدر آن قرار داشت که مصدر بیم و امید و تعیین کننده تمامی امور کشور بود و همه امور می بایستی بر اساس "نظر ملوکانه" وی تنظیم می شد، به مردم ما تلقین می کرد که فداییان شاه و گارد جاویدان و نیروی هوایی و همافران و ساواک و ارتش قوی شاه هرگزاجازه نمی دهند که کسی بفکر تغییر بیفتد. آن زمان عنوان می شد که چشم و گوش شاه همه جا حاضر و شاهد است و اگر کسی کج برود شاه با ساواک قوی که در اختیار دارد آن فرد را به راه راست مطیع شدن در مقابل اوامر ملوکانه خواهند آورد.
وقتی در 19 دی 1356 در شهر قم عده ای تظاهرات بر پا کردند و حکومتی که تصور نمی کرد کسی بر ضدش قیام کند، بر روی مردم آتش گشود ،شاه و مسئولانش فکر نمی کرند که چهل روز بعد از این واقعه (یعنی در 29 بهمن 56) ، مردم تبریز چهلم شهدای قم را به اعتراض به دولت با تظاهراتی با شکوه پاسخ گویند. در مرداد 1357 مردم معترض اصفهان در گوشه و کنار شهربه خشونتهای بی حد شاه اعتراض می کردند ، و در روز 21 مرداد 1357 که مردم به اعتراض به مسجد رفته و بعد از نماز به خیابان آمده بودند، به فرمان سرلشگر ناجی به رگبار بسته شدند و در شهر اعلام حکومت نظامی شد. ناجی تصور نمی کرد که مردم با بودن حکومت نظامی از پشت بامها در هفته بعد به مسجد درون بازار بروند و نماز اعتراض بر پا کنند. از آذر 57 صدای الله و اکبر گوش جهان را پر کرد. ناجی و ازهاری و بختیار همه در مقابل خواست مردم شکست خوردند. و از روز هم صدا شدن ملت تا پیروزی حدودا 3 ماه طول کشید. صدای یک پارچه ملتی ستون های قدرت سلطنت و استبداد محمد رضا شاهی را شکست.
مردم ما می خواستند که درآزادی و استقلال و عدالت زندگی کنند.در 3 دهه گذشته در نظام ولایت فقیه استبداد در اشکال جدید خود دوبار ساخته شد. همانند دوران شاه ،واواک و حراستهای مختلف و سپاه و بسیج و ارتش و نیروهای انتظامی و ... همه و همه در خدمت رهبر و قدرت مافیایی او قرار دارند، تاآنچه سرمایه نام دارد را بتاراج ببرند. سالهاست که گفته ونوشته اند و به مردم تلقین کرده اند که : مردم کاره ای نیستند.رهبر احتیاجی به مردم از نظر مالی ندارد. این مردم هستند که وابسته به رهبرند.
رهبر تمام ارگانهای سرکوب رادراختیار دارد. مردم در مقابل این نیرو چه می توانند بکنند؟ چشم و گوشهای رهبری همه جا بینا و شنوایند. باید روزانه از هر حرکتی ترسید. مردم باید بترسند که اسم او را چگونه بر لب آورند، چگونه لباس بپوشند، چگونه راه روند و چگونه زندگی کنند. در نظر استبداد هر عملی و هر فکری ازآن و در اختیار قدرت رهبری است.
نه تنها ذوب شدگان در ولی فقیه، بلکه اصلاح طلبان داخل و خارج کشور به مردم القاکرده بودند که میخ این نظام حد اقل تا 200 سال دیگر کوبیده شده است. می گفتند و می نوشتند که: مردم سرخورده و افسرده هستند.حد اقل 11 میلیون بیمار افسرده در کشور داریم و حد اقل 4 میلیون معتاد.( در وجود این نابسامانیها کسی شکی ندارد.ولی مهم نوع نتیجه گیری ازآن است ) واین قبیل انسانها به فکر خود و آینده نیستند.اینها بی عملند .گفته می شد که جو اعتماد مرده ،دوستی مرده، وفا مرده، همیاری مرده. کسی به کسی نیست. تا بخواهی مردم بد اخلاق و مادی شده اند. گفته می شد جوان ایرانی موزیکش دیگر ایرانی نیست، مدش ایرانی نیست و سلیقه اش ایرانی نیست و حتی فراموش کرده ایران کشورش است. از کوچکترین فرصت استفاده میکند که از کشورش فرار کند .
بسیاری اعتراضات اجتماعی چند سال گذشته را کوچک میانگاشتند.اما اعتراضات کارگری و دانشجویی و معلمین و زنان و ... در طول چند سال گذشته یک پیوستگی از خود نشان می داد که منتجه آنها خواستی بود که تنهادر بیرون از این نظام ممکن و عملی می گردید. اعتراضات بعد از 22 خرداد تا امروز بیانگر نا توان بودن این نظام است. این اعتراضات بیانگر سرپیچی از خواست و قدرت رهبر است. این اعتراضات نه بزرگ به رهبر و درخواست زندگی در استقلال و آزادی است. جوان ایرانی بسیارجلوتر از خواسته های ماندن در چهارچوب نظامی تا این درجه فاسد و مافیایی حرکت می کند.
بسیاری از مردم از این نظام بریده اند و سران اصلاح طلب متاسفانه هنوز چانه زنی در بالا را هدف خود قرار داده اند. در صورتی که مردم در پایین، یعنی در بطن زندگی و در کف خیابانها دارند ستونهای کاخ رهبری را می لرزانند تا بر روی آن آزادی و آبادی را بنا نهند. مردم و جنبششان هر روزکه میگذرد دل ازاصلاح این نظام میکنند و از اصلاح طلبی به مثابه راه حل، فاصله می گیرند و به آزادیخواهی و استقلال طلبی و مردم سالاری بیشتر نزدیک می شوند.
این هوش و حرکت قوی اجتماعی را وجدان جهانی و ایرانیان خارج از کشور نیز دیده و حس کرده اند . و با پشتیبانیشان و منعکس کردن خواست مردم ایران در سطح رسانه های گروهی،بدان پاسخ مثبت داده اند .
شعار "نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم" تبلور وجدان جمعی مردم ایران است که در جلو سبعیت نظامی خشونت طلب با ارده ای قوی و روشهای خشونت زدا ایستاده است تا حق حاکمیت خود را باز پس بگیرد.
تنها راه و وسیله اینست که اعتراضات را بصورت اجتماعی و با همه اقشار و با همراهی نهاد های مدنی ادامه داد و به خواسته های خود شفافیت بخشید تا استبداد فقیه همانند استبداد شاه در مقابل خواست مردم همچون برف آب شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر