" واقعیتش این است که ما می دانیم رهبری اشتباهی نابخشودنی کرده و اینک نه راه پیش دارد و نه راه پس، اما چه کنیم؟ اگر کوچکترین عقب نشینی کند انقلاب حتمی ست و دگر گونی اجتناب ناپذیر و اگر جلو هم برود بحران کار را بجایی وحشتناک خواهد رساند، و آنگاه سرنگونی و فروپاشی حتمی ست! در هر حال ما بسوی یک بحران براندازانه پیش می رویم. ما بسیجی ها برای این کار ساخته نشده بودیم، که بیاییم با مردم دربیافتیم، رهبری دچار خطای مشورتی شد، آب از ظرف خارج شده، در همه جا رخنه کرده و جمع کردن آن دیگر ممکن نخواهد بود .دیشب شعار های مردم روی پشت بامها بسیار فراتر از دیگر شبها بود. بچه ها بسیج در مسجد نمی توانند با بچه محل های خودشان دربیفتند. "
(اشاره ی این فرمانده بسیج به شعار های دیشب بود که تکرار الله اکبر ها در آنها بسیار کم و مرگ بر دیکتاتور بسیار زیاد بود. تا جایی که سرانجام مرگ بر ولایت فقیه و مرگ بر خامنه ای رسید. آنوقت چند تیر هوایی شلیک شد و مردم گفتند قرار ما فردا شب!)
همکلاسی بسیجی ام گفت:
"اینها دیده ها و شنیده های خود من است. در جوادیه و میدان خراسان و سرآسیاب دولاب این سه مکانی را که من رابطه دارم وضع به همین منوال است. شعارها هر لحظه رادیکالتر می شود. و حکومت واقعا در مانده است که چه بکند. حتا طرفداران خودش را، یعنی آنها که به احمدی نژاد هم رای داده اند را از دست داده است. در میان بسیجی ها و پاسداران شک و تردید به سرعت سرسام آور پیش می رود. بزودی ما شاهد تشنجات قهری در داخل پادگانها خواهیم بود. اینها همه از اشتباه بزرگ رهبری سرچشمه می گیرد. او روحانیت را به مفسده کشید و او را مثل خوره رو به نابودی برد. "
جالب است بدانید که این فرمانده بعد از صحبت با من چنان گریه کرد که شانه هایش لرزید و گفت حیف شد که در جبهه کشته نشدم تا شاهد باشم که امروز کارم بجایی رسیده که باید در روی مردمی که به من نان آب میدهند اسلحه بکشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر