به مبلغان موسوی حمله می کردند و حتی می کشتند که عمدی یا غیر عمدی بودن آن مهم نبود. اگر تنها یکی از ما را گیر می انداختند تا حد مرگ می زدند. روزی نبود که به یکی از ستاد ها حمله نشود و یکی از دوستان گاز فلفل و یا چاقو و باتوم و شوکر نخورد. نکته ای که در درگیری ها مشهود بود به خدمت گرفتن اراذل و اوباش بود و علت هم این بود که وقتی چاقو می خوردیم زیاد صدمه نمی دیدیم و مشخص بود که کار، کار چاقو کش های حرفه ایست. علت حمله ها این بود که آنها می خواستند با حفظ ژست دموکراتیکی که در صحنه علنی خیابان ها گرفته بودند مبلغان را خانه نشین کنند.
اینروزها همه در مورد بعد از انتخابات صحبت می کنند و کسی در مورد قبل از آن چیزی نمی گوید. رقابت انتخاباتی نبود، بلکه یک جنگی پنهان در زیر پوست تبلیعات جریان داشت. طرف مقابل پول و سازماندهی و تبلیغات رسانه ای و اسلحه داشت و ما فقط یک پرچم سبز وپرچم ایران و نیروی مردمی داشتیم. هسته های مرکزی مبلغان احمدی نژاد همه مسلح و از نیروهای غیبی بودند. آنها بدون هیچ تعارفی مسلحانه برای احمدی نژاد تبلیغ می کردند. به مبلغان موسوی حمله می کردند و حتی می کشتند.
پیش بینی نمی کردیم که روز مبادا به این زودی و به این شکل باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر