بر خلاف ديگر جوايز نوبل،جایزه صلح غالبا به روند، گرایش یا واقعهای منطقهای یا جهانی تعلق میگیرد، نه به افراد. طبیعی است این جایزه را به فرد یا افرادی میدهند که به شکلی از اشکال، آن روند، گرایش یا واقعه را نمایندگی کنند. این جایزه نه تنها تاییدی بر روند، گرایش یا واقعه تاریخی، که تشویقی است برای ادامه آن. بر هیچکس پوشیده نیست که هنری کسینجر یا لیٍ داک تو، هیچکدام مستحق القاب صلحآمیز نبودند، اما قبول دول مطبوع طرفین (به هر دلیل) برای نشستن بر سر میز مذاکره و تداوم بحث صلح، آنها را برنده جایزه صلح نوبل کرد. به همین منوال است، روند مذاکرات صلح خاورمیانه که به سادات-بگین و عرفات-رابین تعلق گرفت، بی آنکه مساله صلاحیت هیچیک از آنان در میان باشد. جایزه صلح به کارتر در مقابل جنگ طلبی بوش و جایزه صلح به شیرین عبادی بعنوان سمبل جنبش بزرگ زنان در ایران و خاورمیانه، تعلق گرفت. صلح نوبل امسال نیز به باراک اوباما به خاطر نمایندگیاش برای تغییر در گفتمان جهانی، خلع سلاح هستهای و بازگشت به دنیای مدرن انسانی است. جایزه نه تنها به آنچه شده، بلکه به آنچه آغاز شده و تداوم آن ضرورت دارد، اشاره میکند. همانگونه که شیرین عبادی با دریافت این جایزه بار بیشتری بر دوش گرفت و توانست نقش موثرتری ایفا کند. اوباما نیز با پذیرفتن این جایزه، بار بزرگتری را بر دوش گرفت. در ایران این جایزه، همچنان عرصه خود نمائی دارد. ایران، مستقیم و غیر مستقیم آغازگر و بسط دهندهی جنبش بنیادگرایی در خاورمیانه و نهایتا دنیا بوده است. جنبش کنونی برای آزادی، صلح و حقوق بشر میتواند و باید پایانی بر این کجراهه منطقهای و جهانی باشد. در این راستا رهبران جنبش سبز جایگاه ویژهای دارند. اگر ۳۰ سال حکومت فقاهتی به خوبی توانسته ثابت کند که حتی برای بقا و تداوم یک مذهب (و حتی مذهب غالب) باید آن را از حکومت جدا کرد و آن را در حوزه فردی نگاه داشت؛ اگر تابحال ثابت شده که آزادی عقیده، بیان و وجدان از حقوق اولیه هر انسان، هر ایرانی است؛ رهبران جنبش سبز میتوانند و باید در این راستا گام بردارند. در چنین صراطی است که میتوانند مستحق جایزه صلح جهانی شوند. برای چنین اقدامی، امروز و همین امروز، اعتراض علیه حکم اعدام محمد رضا علی زمانی و دو نفر دیگری که هنوز نام آنها اعلام نشده، باید شنیده شود.
۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر