۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه
با توایم، چه ساکت باشی چه در خروش
عزیز مانده در بند، چه فکر کرده ای؟ دارد سه دهه میشود که از دردی که تو میکشی ما هم نالانیم. این طور نیست که وقتی میخروشی و با ندایت آزادی را فریاد میکنی، و به ما دور ماندگان از وطن حیثیت و اعتبار میبخشی از تو یاد میکنیم. نه عزیزتر از همهی عزیزان، با توائیم همین حالا که بغض کردهای و گوشه گرفتهای. حتی بیشتر از دیروز که در خیابان بانوم و گلوله میخوردی با توایم. مگر نمیدانیم امروز که غمی بدین سنگینی بر چشمانت نشسته است به دست نوازشگر ما نیازمندتری؟ چرا، میدانیم عزیز، خوب هم میدانیم. این همه سال منتظر مانده بودیم تا تو، فقط تو، عزیزترین عزیران، چیزی از ما بخواهی. شرم بر ما اگر این دم را در نیابیم و از بازتاب فریاد خاموشت سر بزنیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر